برای مشاهده این مقالات بر روی آنها کلیک کنید
Welcome to "Spirituality" pages...g8....به صفحات"معنویات" خوش آمديد
In the name of GOD, the most beneficent, the most merciful.

Read in the name of your Lord who creats.

bismilla
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
بنام ایزد رحمتگر مهربان

بخوان بنام پروردگارت ، آنکه بیافریند

فارسی
Pr home next
English click
Akhavan Home Page

dad04
دکتر حسین اخوان


مهر ماه 1390
از گروههای فیس بوک

1-سند (1) : اساسنامه گروه فرهیختگان
2-سند (2) : فرهنگ واژه ها
3-سند (3) : خویها و عادتها
4- تکامل - هبوط - تکامل انسان
5-سند (5 ) گروه 9 معارف دینی : اسماء الحسنی
6-سند(6) : آسایش، آرامش و مدیریت آن
7-سند (5) گروه خرد ورزی: عرفان چیست و عارف کیست؟
8-سند (4) گروه خرد ورزی: عقل یا خرد چیست؟
9-سند (9) : فرزانگی چیست و فرزانه کیست؟
10-سند (3) گروه خرد ورزی : اختیار، آزادی، و رهایی
11-سند(11) : زندگی، آموختن و آزمودن است
12-سند (7) گروه معارف اسلامی : عبادت چیست و عبد و عابد کیست؟
13-سند (7) گروه خرد ورزی : فرقان و وجدان
14-سند(6) گروه معارف دینی : خرد خود بنیاد یعنی چه؟ و رابطه آن با توحید
15-جهان بینی شما کدامست؟
16-سند (10) گروه معارف دینی : ایمان چیست و مؤمن کیست؟
17- فلسفه، نوشته Marzi Hallaji
18-آزمايش آدمى، نوشته Merriam Dauvarri
19- حکمت، مایه سعادت، نوشته Merriam Dauvarri




(1) : اساسنامه گروه فرهیختگان

بنام ایزد یکتا

تقوی بمعنای توان فرهیختگی است وفرهیخته بمعنای ادب آموخته، دارای فرهنگ والا و گفتار و رفتار پسندیده است.در این گروه کوشش میشود تا با نوشتارهای علمی، ادبی، اخلاقی و سیاسی سطح فرهنگ خود را بالا ببریم، که فرمود:
"إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ"
برای رسیدن بدین هدف والا، اصول زیر در نظر گرفته میشود:

1-برای بهم پیوستن و تشکیل گروهی هماهنگ، رعایت دقیق اساسنامه الزامی است 2= گرچه آزادی بیان حتی المقدور رعایت میشود ولی در این گروه از افکار و گفتارهای منفی جلوگیری خواهد شد. اعضایی که احیانا خود را در جهت هیجانات منفی موضوع سند (3) می بینند بهتر است شنونده باشند تا گوینده 3- بی احترامی و توهین به هرکسی و به هر فرهنگ و عقیده ای جایز و پسندیده نیست
4- پارسی را پاس بداریم و در نگارش از خط و قلم پارسی استفاده شود
5- همه مطالب (پستها) و توضیحات(کامنتها) که بصورت شعر نوشته میشود تنها در دو گروه 6 & 7 مجاز است بیشتر بحث و گفت و شنودها در "زیر گروههای 1-15" که مطابق سند(4) بر قرار است باشد و نتیجه آنها توسط مدیر مربوطه به این گروه منتقل شود
6- گزاردن مطالب (پست) در گروه تنها از طریق مدیران امکان پذیر است ولی اعضایی که اساسنامه گروه را قبول دارند و رعایت میکنند زیر هر پست میتوانند پرسشها و نظرات خودرا بگزارند و پاسخ بگیرند
7- سندهایی که تا کنون تدوین شده و بعدا اضافه میگردد چکیده مطالب آموزشی است و اعضا خوبست آنها را نخست مطالعه کنند تا در جریان باشند. تصحیح سندها توسط مدیران انجام میگیرد
8- هر عضو با پذیرفتن سند (1) میتواند اظهار نظر کند.
9- در صورت عدم رعایت مکرر سند(1) پس از یکبار تذکر از طریق مسنجینگ عضو حذف یا بلوکه خواهد شد
10- هرگاه گله ای از مدیریت بود لطفا اعضا یا مستقیما از طریق پیام(مسنجینگ) تماس بگیرند و یادرگروه داد ورزان مطرح کنند


سند (2) : فرهنگ واژه ها


فرهیخته = (از ریشه پرهیختن و پرهیز کردن) - پرهیزکار
تقوی = توانایی پرهیز از بدیها؛ پارسایی، پروا (بی پروایی = ناپرهیزی [پروانه؟])ء
حکمت = فرزانگی = باور استوار و برقرار. گفتار از روی دانایی و شناخت (علم و عرفان)، کردار با آرامش و تقوی و رفتار با عشق و محبت و استواری استء
مثبت= درست یا حق (آنچه محقق میشود)؛ خوب، نیک یا نیکو، آنچه باعث کمال، تکامل، فراگشت و بالندگی شده و میشود. ضد آن منفی است
راستی = اندیشه و باور درست که باعث هماهنگی اندیشه ها با گفتار،رفتار و کردار میشود. ضد آن دروغ است که فریب دادن خود و دیگران نتیجه آنست
باور = آنچه ذهن بیشتر بدان میپردازد
پندار = باوری که بر پایه اندیشه پوچی باشد
عقیده = باور بسته ایکه از دگر اندیشی پرهیز دارد (بار منفی). باوری که با خود تعصب و عصبانیت میآورد
ایمان = "ایمان" بفارسی چند معنا دارد که درجات ایمان (بهر مطلبی) را نشان میدهد:ء
نخست "گرایش"است که شخص تمایل برای بررسی مطلبی برای آگاهی و فهم آن پیدا میکند. اگر چنین گرایش یا تمایلی نباشد درجات بعد ممکن نمیشود
مرحله بعد "پذیرش" است که فرد پس از بررسی و خرد ورزی مطلب را قبول میکند
سپس "باور کردن" است که با اندیشیدن مداوم در باره مطلبی پدست میآید
و بالاخره "باور استوار" یا یقین است که اندیشه بمنصه بروز در آمده، هماهنگی اندیشه، گفتار و کردار حاصل میشود که همان راستی، فرزانگی و حکمت نام میگیرد
خود = خود (خویشتن) به انگلیسی "سلف"ء (self)
سرآوری = گردآوری و نگهبانی
فرقان = افتراق حق و باطل یا بازشناخت درستی از نادرستی
آزادی = یکی از حقوق اولیه بشر که میتواند گزینش هوی و هوسی باشد و به بی بندوباری تعبیر میشود و یا برگزیدن (گزینش بهتر) که اختیار نام میگیرد. گرچه اختیار نوعی آزادی است ولی هر آزادیی اختیار نیست
اختیار = برگزیدن یا گزینش. بهترین ها که یکی از رحمتهای الهی است که تنها شامل انسان شده
جبر = اجبار، که با جباریت (یکی از اسماءالله الحسنی) همریشه است
عقل ، تعقل= نیرویی از نیروهای خرد ورزی است که یورش پندارها(اوهام)- اندیشه های منفی و تصورهای بی پایه را مهار میکند. از نظر لغت با "عقال" که با آن پای شتر را می بندند تا فرار نکند همریشه است
تفکر = اندیشیدن
خرد = مجموعه نیروهای خدادادی مانند اراده، آزادی، تقوی، عقل و ..... که (wisdom) انسانرا از حیوان متمایز میکند
اولواالالباب = ابر خردورزان، صاحبان خرد کامل

آگاهی - سه درجه دارد که بهتر است مشخص شود:ء
یکم - آگاهی پایه که پایه زندگیست و همه موجودات زنده حتی تک یاخته ایها مانند آمیب هم آنرا دارا هستند- عوامل مضر را شناسایی کرده ازآن پرهیز میکنند و بسوی عوامل مفید روی میآورند. دوم - آگاهی ساده در پریاخته ایها که در حیوانات تکامل یافته و انسان کار سلسله اعصاب مرکزی است ، از عوامل مفید و مضر آگاه شده از مضر دور و بمفید نزدیک میگردد و هماهنگی میان سلولها را هم رهبری میکند.ءسوم - خودآگاهی که ویژه انسانست و نئوکرتکس قدامی مغز این توانایی را پیدا کرده که از بخشی ازفعالیتهای نفس (خود ) با خبر شده آن فعالیتها را کم و بیش مدیریت کند. خودآگاهی درجاتی دارد درجه صفر آن خواب و سپس بیداری، هشیاری و منور(فرهمند) بودنست.ء
Humanism by Wikipedia: Modern meanings of the word have therefore come to be associated with a rejection of appeals to the supernatural or to some higher authority.هومانیسم = انسانگرایی یا آدم گرایی
منور = فرهمند، منتهای فرهیختگی، با شکوه ایزدی
جهل = ضد عقل
فرزانه= حکیم، خرد مندی با افکار گفتار و رفتاری نیکو و هماهنگ
مرکز = میان دایره پرگار
تمرکز = "فراهم" شدن یا کردن
مراقبه = دیده بانی، نگهبانی
دیوانه = ضد فرزانه
تدبر = تفکر و تعمق با توجه به عواقب و پیامد های آن = دور اندیشی، آینده نگری
بخشیدن = بخشش ، دادن
بخشودن = بخشاییدن = بخشایش، رحم و شفقت
مبارک = خجسته، فرخنده، افزون شونده
تکنولژی = فن آگاهی، فن آوری
خوشبخت = کامیاب
کام = آرزو، خواسته، مراد
شعور= فراست، زیرکی، تیزی فهم و ادراک
فراست= فهم، از صورت به سیرت پی بردن
غی (غاوون)= نا امیدی از خدا، بیراهگی، ضد رشد و بالندگی
انرژی تاریک= نیرویی ضد نیروی جاذبه که جهان مادی را ازهم می پراکند .

سند (3) : خویها و عادتها

از 10 + تا 10 - :


+11 :سلم(عشق)، ایمان و آرامش ، آگاهی و دانایی
+10 : خود شناسی = خداشناسی
+9 :متصف شدن به صفان نیکوی الهی(اسماء الحسنی)، نفس مطمئنه
+8 :حلم و بردباری، عفو و گذشت، صلح و آشتی،
+7 :فرزانگی، قناعت و خرسندی
+6 :راستی ، روراستی، یکدلی، باور و پذیرش ایزد یکتا، عبادت او (رام کردن نفس برای دریافت نور هدایت او)ء
+5 : اعتماد بنفس ، احترام بخود و دیگران، شکیبایی و پایداری، آزادی، قانونمداری
+4 :مثبت اندیشی و باور نیک
+3 :امیدواری
+2 : نیک اندیشی وخوش بینی
+1 :رضایت و خشنودی
-1 :نارضایتی و دلتنگی
-2 :بدگمانی و بدبینی
-3 :نا امیدی
-4 :منفی گرایی، بد اندیشی
-5 : هوی و هوس، خودنمایی و خود خواهی، خود خدایی، استبداد، پریشانگویی
-6 :دروغ (تهمت،بهتان، افترا)، غیبت، استهزا، تملق و چاپلوسی، غلو و گزافه گویی، تقیه، دروغ مصلحت آمیز، دو رویی و حتی تعارف
-7 :حرص و حسد (آز و رشک )ء
-8 :خشم و بیزاری، کینه ورزی و انتقام، جنگ و خونریزی
-9 :تسلیم هوی و هوس، نفس اماره
-10: عقده خود بزرگ بینی و خود کوچک بینی
-11: ترس و نفرت، غم و اندوه، افسردگی و ناتوانی

روشی راکه من برای بالا رفتن این نردبان مفید یافته ام اینست که هرگاه خود را در وضع منفی دیده ام با تصور و تفکر بر نعمات الهی که در گذشته شامل حالم شده و یا در آینده آنرا طالبم، درجه درجه وضعم را ببالا میکشم
افتراق مثبت(درست) از منفی(نادرست) بر چه پایه ایست؟
وجدان - اصل طلایی قانون حمورایی: "برکس مپسند آنچه ترا نیست پسند" یا بگفته سعدی :"هر چه بر نفس خویش نپسندی ---- نیزبر نفس دیگری مپسند "ء
نظر ناصر خسرو چنین است: "چون من سخن به شاهين برسنجم - آفاق و انفسند موازينم"ء
موازین الهی که در کتاب آسمانی آمده (ما انزل الله)، چون "ده فرمان" و "اسماء الحسنی" : ءhttp://www.akhavan.com/john/g6.htm
اعلامیه جهانی حقوق بشر تا آنجا که با موازین الهی در تضاد نباشد.ء.............. http://www.akhavan.com/john/g2.htm




سند (5 از گروه 9 معارف دینی - ) : اسماء الحسنی


نیکوترین نامهای الهی

نامهای نیکوی خدا را بدو دسته جمالی و جلالی تقسیم میکنند. نامهای جمالی که صفات و ویژگیهای ربوبیت (پروردگاری) را بیان میکند و ما با کوشش به متصف شدن هرچه بیشتر به آنها دارای خلق و خوی و رفتار پسندیده تر میشویم. نامهای جلالی بیشتر مربوط به ذات حقتعالی است. در زیر بتدریج به این نامهای زیبا اشاره ای میرود:ء

الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

رحمن بفارسی معمولا بخشنده، بخشاینده، بخشایشگرو یا رحمتگر ترجمه میشود. شاید هستی بخش معنای بهتری باشد. رحمن و رحیم هردو از یک ریشه "رح م" بمعنای مهربانی است ولی اولی وسعت را میرساند و دومی اختصاص را. رحمت واسعه و گسترده ...پروردگار، همان نظام کل هستی و آفرینش است که شامل حال همه موجودات شده از بیجانان و جانداران، گیاهان و حیوانات (از پست ترین آنها تا انسان که کاملترین آنهااست)، همه آدمیان از هر نژاد و گروهی. این رحمت است که از نیستی هستی را بیافرید و از خاک بیجان انسانرا تکامل بخشید. جهان بینیی که بر این اصل استوار باشد همه مهر و محبت همگانی است و همه همآهنگی همگانی.
رحیم رحمت ویژه ایست که خداوند با دمیدن پاره ای از روح خود به انسان او را توانا برای رشد و تکامل بیشتر، از نفس حیوانی (شیطانی) به نفس پذیرای انوار حق گردانید. این رحمت خاص همان خرد ورزی است که تنها به آدمیان عطا شده و گرچه در همه بصورت بالقوه وجود دارد ولی باید با نیروی اراده آنرا بصورت بالفعل درآورد

الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
سپاس و ستایش برای خدااست پروردگار جهانیان

رب = پروردگار = لورد به انگلیسی = خداوند
: رب چون به تنهایی گفته شود نامی از نامهای ایزد یکتااست که اداره امور جهان و رشد و تکامل همه اجزای آفرینش را بعهده دارد. در... زبان عامه "خدا" بیشتر به الله اشاره دارد در حالیکه خدا و خداوند از یک ریشه و بمعنای صاحب اختیار، رئیس، بزرگ، آقا، مدیر، وزیر و کارگزار است. مثلا دهخدا بمعنی بزرگ ده و کدخدا بمعنی بزرگ خانواده (شوهر)، یا بزرگ شهر و جمعیتی است. ناخدا هم در اصل ناوخدااست.
ربوبیت در انسان توسط روح انجام میگیرد و روح انسان هرچه فعالتر و گسترده تر باشد انوار ربوبی بیشتری را دریافت میکند. روح القدس و روح الامین درجات عالی روح انسانند.

خالق و باری (باریتعالی)
که هر دو بفارسی آفریننده یا آفریدگار ترجمه میشود دو نام از نامهای نیکوی الهی است. خالق بیشتر به آفرینش چیزی تازه از عناصر موجود قبلی اشعار دارد و باری که شاید ریشه پارسی داشته باشد (بوریا) آفرینشی است که همه اجزای آن بهم پیوسته و هماهنگ است.
آدمی در همه احوال در حال آموختن است. شبکه نورونها با ذهن ورزی دائما در حال ایجاد محرکهای الکترو-کمیکالی هستند که ادامه زندگی وابسته بدانهااست. اصولا زندگی همه آموختن و آزمودنست.
ذهنورزی سطح پائینی مغز (اندیشه ورزی پست) بیشتر غریزی یا عادتی و ناخود آگاهست. هر نو آموزیی گرچه در ابتدا آگاهانه انجام میگیرد ولی در صورت تکرار بصورت عادت و ناخودآگاه در میآید (مثل آموختن دوچرخه سواری یا رانندگی). همین عادات هستند که رفتار و کردار و آینده شخص را باعث میشوند و زندگی روزمره را رقم میزنند. اندیسه ورزی ایستا زندگی راکد و یکنواختی چون گذشته را ایجاد میکند و نو اندیشی با نوآوری و نوزایی همراهست.
ذهنورزی سطح بالا (اندیشه ورزی والا یا خرد ورزی) همیشه آگاهانه و با آفرینشهای علمی، هنری، ادبی، اخلاقی و ... همراهست. این نوع ذهنورزی است که همیشه مثبت است و اندیشه ورزی های منفی را کنترل میکند، انسان را رشد و شکوفایی میبخشد و بخدا نزدیک میکند، فعالیتهای ذهن را هماهنگ مینماید و رضایت و خرسندی را در زندگی به ارمغان میآورد

کریم : کریم یکی از نامهای زیبای الهی و بمعنای صاحب کرامت، داد و دهش، بخشندگی و بخشودگی، بزرگواری و سخاوت است بدون داشتن چشمداشت عوضی یا سپاسی.
اى انسان چه چيز تو را در باره پروردگار بزرگوارت مغرور ساخته (82:6)
يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ
همان كس كه تو را بیآفريند، سامان بخشد، و متعادل گرداند (82:7)
الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ ﴿۷﴾
و هرآینه ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و ......... و آنها را بر بسيارى از آفريده گان خود فزونی بسیار بخشیديم (17:70)
وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَ............وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا
چه موهبت و نعمتی بالاتر از دمیدن پاره ای از روح خود که انسان رابر همه جانوران پستاندار (که خود افضل حیواناتند) فزونی بخشید تا با نیروی خرد ورزی خود را از ذهن ورزی پست حیوانی به ذهن ورزی والای انسانی برساند. بزرگترین نیروی خرد ورزی که ذهن ورزی پست و شیطانی را کنترل میکند و موجب رشد و کمال میگردد "تقوا" یا توان فرهیختگی است و فرمود : إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ
حلیم : حلیم یکی از نامهای زیبای الهی است و بفارسی خویشتندار و بردبار معنی میدهد. خداوند شما را به سوگندهاى لغوتان مؤاخذه نمىكند ولى شما را بدانچه دلهايتان [از روى عمد] فراهم آورده است مؤاخذه مىكند و خدا آمرزنده بردبار است (2:225) لاَّ... يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِيَ أَيْمَانِكُمْ وَلَكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ همانا ابراهيم بردبار، نرمدل و بازگشتكننده [به سوى خدا] بود (11:75) إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ پروردگار حلیم آنگاه که به آدمی موهبت "آزادی" را عطا فرمود گرچه مقصد و مقصود اختیار(گزینش بهتر) بود ولی برای آدمهای شیطان صفت و زشتکار حلیم و صبور است، باشد که براه درست متوجه شوند و توبه کنند. گروندگان دین الهی هم میکوشند که هرچه بیشتر حلیم و خویشتندار باشند علیم: یعنی بسیار دانا یکی از نامهای نیکوی الهی است هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ...خداوند بهمه چیز (آفریده شده و ناآفریده) دانااست. او دانای غیب و نهان است و دانای ظاهر و باطن. زمان و مکان را او آفریده و هدایت میکند، و قوانین خلقت همه در ید توانای اوست. گرچه انسانرا برای آموختن و آزمودن، و خرد ورزی و معرفت بیافریده ولی از علم نامحدود خود اندکی بدو ارزانی فرموده و معرفت بخود را به شناخت اسماء الحستی محدود نموده. این بدیهی است که کسب علم والاترین سرمایه زندگی است ولی علم آنگاه مفید فایده ایست که با عمل و حکمت همراه گردد. "رب زدنی علما و عملا و ایمانا و الحقنی بالصالحین"ء مؤمن یکی از نامهای زیبا و نیکوی الهی است که بمعنی آرامش بخش، ایمنی بخش، آرام و ایمن است. آنها که بدرجات بالای ایمان بخدا رسیده اند، این نور را دریافت نموده و پذیرفته اند و نه تنها خود، آرام و از ترس و غم ایمنند باعث آرامش و خرسندی نزدی...کان خود نیز میشوند. ایمان یکی از مراتب بالای خرد ورزی است که از "گرایش" آغاز شده به "باور و پذیرش" و بالاخره یقین منجر میگردد که خود دارای سه درجه علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین است.ء باور چگونه شکل میگیرد؟ هرگونه ذهنورزیی که مکرر و مداوم گردد به باور منجر میشود. پست ترین درجه ذهنورزی، غریزی یا عادتی است که معمولا بصورت ناخودآگاه و اتوماتیک انجام میگیرد و مشابه آن در میمون و حیوانات دیگر هم دیده میشود و با عادات و خلق و خوی و رفتارهای منفی مانند خشم و جنگ، ترس و گریز، خودپرستی و تسلط بر دیگران و سایر تظاهرات منفی (موضوع سند 3 فرهیختگان)خودنمائی میکند. اینگونه باورها را پندار مینامند. در این مرتبه بیشتر اوقات مدیریت و فرمانروایی نئوکرتکس انسان فعالیت چندانی ندارد و نفس(پست) اماره است که زمام امور زندگی شخص را در دست دارد.ء یکی از نعمات بزرگ الهی "وجدان" است که یکی از عناصر خرد ورزی یا ذهنورزی فوقانی است. فطرت یا سرشت انسان سه چیز اصلی را دوست دارد و احساس خوشی میکند : زیبایی، نیکویی، و درستی و سه چیز را بعکس دوست ندارد و احساس ناخوش آیندی از آنها میکند: زشتی، بدی، و دروغ. البته این در صورتی است که وجدان انسان در اثر زشتکاریها، بدکاریها و دروغ و فریبکاریهای مداوم و طولانی آسیب ندیده و غیرفعال و بی اثر نشده باشد.ء از نظر فیزیولژی هر ذهنورزیی مکرر و مداوم شود ارتباط سیناپسی نورونهای مربوطه را گسترده تر و آسانتر میکند و این همان عادت یا باور است. تغییر هر عادتی نیاز به ایجاد سیناپسهای نوینی دارد و لذا آسان نیست و با احساس خوشی همراه نمیباشد. تغییر عادات و باورها بدو نحو انجام میگیرد با آموختن دانش و تجربه های جدید بشرطی که با توجه و تمرکز همراه باشد و دوم با نیروی اراده و خرذ ورزی. آموختن و تجربه ویژه انسان نیست . پاولف دانشمند روسی نخستین کسی بود که نشان داد رفلکسهای شرطی چگونه شکل مییگیرند و چرا سگ پاولف پس از چندی، بدون دیدن یا خوردن غذا و تنها با شنیدن صدای زنگ شروع به ترشح شیره معدی میکند. بعبارت دیگر این عادت یطور اتوماتیک و بصورت پنداری پوچ ادامه مییابد. در انسان هم گرچه آموزش و تجربه بسیار گرانبها و ضروری است ولی اگر مواد آموزشی درست، نیکو و زیبا نباشد پنداری پدید میآورد که تغییر آن بعدا دشوار است ( باور و پندار بسته = عقیده) و با تعصب، خشم و عصبانیت، مجادله و حتی مقاتله ممکن است همراه باشد.ء خرد ورزی یا ذهنورزی فوقانی که ویژه انسان است و با نیروی اراده انجام میگیرد باعث تقویت "وجدان" شده احساس وجد و سرور دست میدهد و با کنترل ذهنورزی پائینی ( یعنی تقوا) بتدریج خلق و خوی، و رفتارهای منفی شخص را به خلق و خوی، و رفتارهای مثبت مبدل میکند. این تبدیل معمولا تدریجی انجام میگیرد - نخست "گرایش" به خوبیها، زیبائیها، و درستی پدید میآید، سپس با گسترش سیناپسهای نئوکرتکس پیش-پیشانی، به باور و پذیرش مبدل میشود، باور هم استوارتر و پایدار تر شده به یقین می انجامد. علم الیقین باوری است که پایه اش بر دانش است، عین الیقین با بصیرت و شهود است، و حق الیقین با رسیدن بحق. پروردگارا ما را برای دریافت ایمان و رسین بیقین یاری فرما. آمین بصیر - یکی از نامهای نیکوی الهی است و بصیرت یا بینش نعمتی است که خداوند بهمه آدمیان ارزانی فرموده گرچه بسیاری با بهانه تراشی ها آنرا بکار نمیگیرند:ء سوره قیامت بلكه انسان بر نفسش بصیرت دارد (۱۴) بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ﴿۱۴﴾ هر چند برای خود عذر و بهانه هايى بتراشد (۱۵) وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ ﴿۱۵﴾ء بینش یا بینایی دل یکی از ساز و کارهای خرد ورزی است که نئوکرتکس مغز انجام میدهد. بدبن ترتیب که با بکارگیری ارتباطات نورونی، تصاویر مربوطه موجود در حافظه ( و نیز طرح های برنامه آینده) را بنظر شخص میآورد و او را در تشخیص خوب و بد آن کمک میکند. مکانیسم "بینش" همانند "دانش" است با این تفاوت که در بینش تصورات رل اصلی را بازی میکنند و در دانش تفکرات. و مجموعه ایندو فعالیت مغزی منجر به شناخت (معرفت)، شهود، و گاه الهام (و حتی وحی) میشود. هر دریافت تازه ای با استفاده از این دو مکانیسم و با مقایسه با دریافتهای مشابه قبلی (چه فردی و چه اجتماعی) به شناخت جدیدی منجر میگردد که بازشناخت (پرسپشن) یا برداشت نامیده میشود. پرسپشن ها در افراد مختلف متفاوتست و لذا افراد در باره یک مقوله واحد میتوانند برداشتها و دیدگاههای گوناگونی داشته باشند. هرچقدر دریافتهایمان را مثبت تر نمائیم دانشی ارزنده تر، بینشی درست تر و شناختی برتر خواهیم داشت و این همان نیروی "فرقان" است که بکمک وجدانی بیدار، انسان را براه راست و پایدار هدایت میکند. قرآن که نام دیگرش فرقان است منبع بی نظیری است که با پذیرش سفارش های آن بصیرت ما تکمیل میگردد، که فرمود:ء سوره یوسف بگو اين است راه من، كه من و هر كس پيروىام كند با بينش به سوى خدا دعوت مىكنيم و منزه استخدا و من از مشركان نيستم (۱۰۸) قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۱۰۸﴾ء پروردگارا قرآن را برای ما امام و الگو قرار بده و ما را براه راست هدایت فرما <ادامه دارد




سند(6) : آسایش، آرامش و مدیریت آن

بنیاد بهینه زندگی کردن بر سه اصل استوار است:

آسایش
آرامش
مدیریت - بهترین راه و روش مدیریت کدامست؟ دموکراسی و پیروی از خردورزی همگانی پیشنهاد میشود

اول آسایش - رفاه و آسایشی که انسانرا از غارنشینی و عزلت به شهرنشینی و ارتباط جهانی رساند همه از ثمرات آموختن یا تعلیم است. آموختن و آزمودن در اثر ایجاد و گسترش سیناپسهای نورونی است که از بدو جایگزینی رویان در رحم مادر آغاز شده و تا مرگ ادامه مییابد. تحریکات گیرنده های حواس پنجگانه از محیط پیرامون و درون ( و شاید دریافتهای متافیزیکی دیگر) پس از رسیدن بمغز، سیناپسها و راههای تازه ای از ارتباطات نورونی را ایجاد میکنند که حفظ شده و بعنوان حافظه یا "یاد" باقی میمانند (این فرایند را اندیشیدن یا تفکر و نتیجه آنرا یادگیری مینامیم). دریافتهای بعدی با قیاس با دریافتهای حفظ شده قبلی، درک و فهمیده میشوند. بنابر این فهم و برداشت یک موضوع واحد میتواند در افراد مختلف متفاوت باشد. آموختن و یادگیری ویژه انسان نیست و در همه حانداران دیده میشود.
در انسان و حیوانات تکامل یافته بخشی از این اندیشه ها و برداشتها بقشر مفز منتقل شده باعث آکاهی یافتن به آنها میشود. گفتن و شنیدن، و نوشتن و خواندن در انسان سبب انباشته شدن علم، آموخته ها و آزموده ها و انتقال آن بدیگران و نسل بعد میگردد. سرعت این افزودن پی در پی بطور هندسی فزونی مییابد. البته بجز آموختن معمولی، تلقین، هنر ، هیپنوتیزم و ..... در پخش دانش بشری، پدیده های دیگری مانند بازتاب(Mirroring) دخیل بوده اند.
شمردن(01010101)و تدوین قوانین علم ریاضی یکی از پیشرفتهای بزرگی بوده که اساس دانش نوین و تکنولژی برآن نهاده شده . کلیه اختراعات و اکتشافات، تسلط بر پدیده های مخرب طبیعت، و آشکار شدن رموز پنهان آفرینش تا کنون مرهون این دانش و یادگرفتن بوده است. بدیهی است به این نعمت خدا دادی نباید هیچگاه بی توجه یا نا سپاس بود ویا احیانا مذمت و نکوهش نمود.

دوم آرامش - در حالیکه رفاه و آسایش نتیجه دانش و اندیشه است و از پایین ببالا شکل میگیرد رضایت، امنیت و آرامش نتیجه خودآگاهی، بیداری و تقویت وجدان و خردورزی است که از بالا بپایین جاری میگردد. فراگشت انسان از میمون و ادامه تکامل وی مدیون مدیریت نئوکرتکس بر فعالیتهای دیگر ذهن است. هرچه این مدیریت کاملتر باشد انسان آرامتر، خشنودتر و خرسندتر است. بنا بر پژوهشهای اخیر در رشته نورو-سینس بنظر میرسد بخشی از نورونهای نئوکرتکس بخصوص در بخش پیش - پیشانی آن در انسان دارای ویژگیهایی شده اند که میتوانند این مدیریت را انجام دهند. این توانمندیها عبارتند از:
خودآگاهی - همه اندیشه ها و انگاره ها (تفکرات و تصورات) و همه احساسات و هیجانها، چه مثبت و چه منفی، از راه ارتباطات نورونها و سیناپسها میتوانند به آگاهی بخش مدیریت برسند. این پدیده مخصوص انسانست و خورآگاهی نامیده میشود.این توانمندی بالقوه در همه وجود دارد و با توجه، تمرکز، و تکرار و تلقین میتوان آنرا بصورت بالفعل درآورد که بیداری نام میگیرد. هرچه خودآگاهی و بیداری بیشتر باشد مدیریت کاملتر و آسانتر انجام پذیر است.
فرقان و وجدان - فطرت و خمیره همه یاخته ها بر درستی (حق) سازمان یافته است. کارکرد یاخته های بدن هرچه با قوانین آفرینش و نیز با یکدیگر همآهنگ تر باشد تن- درست تر و روان شادتر خواهد بود. بخشی از نورونها و سیناپسهای این ناحیه ظاهرا توانایی افتراق درست از نادرست (فرقان) را دارند و بخشی دیگر با تمایل به "درستی" در ایجاد وجد و شعف رل اصلی را بازی میکنند (وجدان). ایندو توانمندی بالقوه وجود دارد و هرچه بیشتر بفعل در آیند انسان انسانتر میگردد.
اختیار - آزاد بودن انسان در چگونگی مدیریت خود، یکی از نعمتهای بزرگ الهی است که در این دنیا که همه چیز بضدخود شناخته میشود بدو داده شده. برتر بودن انسان بر مخلوقات دیگر در گرو این آزادی و امکان گزینش برتر(اختیار) اوست. سنت لایتغیر الهی ( و از جمله قوانین حاکم بر زندگی انسان) بنحوی است که اگر آدمی با تقویت وجدانش "درستی" را بر گزیند زندگیش شادتر، آسانتر و پر از آرامش خواهد بود و بالعکس اگر بر خلاف جهت آب شنا کند خودرا خسته، درمانده، خشمناک و غمناک خواهد نمود عزم و اراده (و قصد و نیت و تصمیم) لغاتی مترادف یا نزدیک بهمند که معنای آهنگ استوار و خواستی پایدار برای انجام دادن کاری معین را دارند. این نعمت الهی بصورت نخستین آموزش و آزمایش به آدم (مرد و زن) عطا گردید و بدانها گفته شد :" از همه چیز بهره ببرید ولی تنها بدین درخت نزدیک نشوید" . ولی آندو نتوانستند عزم و اراده خود را بکار گیرند و وسوسه شیطان خود را مهار کنند و بناچار دچار "هبوط" شدند. (قرآن 20:115) وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا. آدمیان و پیامبران الهی بعدا بتدریج این توانایی را پیدا کردند و پیامبران اولواالامر سرآمد همه از این نظر شدند.(قرآن 46:35) فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ . عزم بمعنای آهنگ کاری را کردن، و اراده بمعنای پایداری بر انجام آن ، و سپس سپردن سرانجام آن بخدااست. (قرآن 3:159)ءوشاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين . آنها که عزم و اراده خود را از بالقوه به بالفعل درآورده اند همیشه بر قول خود راسخند و بعهد خود وفادار. عزم و اراده مهمترین نیروی خرد ورزی است که همراه با "فرقان، وجدان و اختیار" مدیریت تفکرات و تصورات را بعهده گرفته اندیشه های پست و ناپسند شیطانی را کنترل میکند(تقوا) و دانش نوین را بسوی علم لدنی پیش میبرد. با همآهنگ شدن فعالیتهای ذهن آرامش دل پذیری پدیدار میگردد و با تأثیر نیک اندیشی و زیبا انگاری بر گفتار، کردار، و رفتار شخص حکمت، باور استوار، و راستی و درستی نمایان میشود حکمت یا فرزانگی = باور استوار: هر آنچه ذهن بیشتر بدان مشغول باشد همان باور فر د را تشکیل میدهد. باوری که ریشه در اندیشه های منفی و پوچ داشته باشد پندار نامیده میشود که همیشه با خود پرستی و خلق و خویهای منفی دیگر همراهست . باوری که با نور خرد ورزی مدیریت شده و ارتقاء یافته ریشه در یکتاپرستی دارد که همان راه مستقیم، پایدار و درست است. این باور، استوار است (حکمت) و همیشه با گفتار نیک، کردار نیک و رفتار نیک همراهست که فرمود: يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَاب
مراتب یا درجات خرد ورزی:

اولAwakening یا بیداری . هنگامی که فعالیت نئوکرتکس متوقف میشود بخواب میرویم
و با بیدارشدن، نئوکرتکس فعالیتش را از سر میگیرد. البته این فعالیت ممکن است سطحی باشد که ما گرچه بیداریم ولی واقعا بیدار نیستیم و در مدیریت بخشهای پائینی مغز کار مهمی انجام نمیدهیم. گاهی هم خود رابخواب میزنیم و اصلا نمیخواهیم چیزی را دریافت کنیم
دوم Awareness یا خود آگاهی که همان توجه بچگونگی افکار و تصورات (اندیشه ها و انگاره ها) ،خلق و خویها و رفتارها، و بالاخره احساسات و هیجانات خود است (انفس)
سوم - Consciousness یا هشیاری. در اینجا فرد نه تنها به خود آگاه است به پیرامون خود (آفاق) و خدای خود هم متوجه است. وخود را ذره ای بینهایت کوچک در اقیانوس بی انتهای آفرینش می بیند و لذا احساس خضوع و خشوع میکند
چهارم Knowing یا دانایی که شامل علم تجربی (دانش نوین)، علم اخلاق و شریعت، علم ربانی و علم لدنی است این دانایان همانا اولی الابصار و اولی الالبابند و مغز مغز را در اختیار دارند
پنجم - Enlightenment یا منور شدن که درجه اعلای دانایی و خرد ورزی است و شخص با مدیریت تام نفس و هموار کردن آن جهت دریافت نور پروردگار برای شکوفایی و رستگاری هرچه بیشتر آماده میشود. رشد و کمال در این مرحله حد و مرزی نمیشناسد، و رضایت و آرامشی که حاصل میگردد آنچنان دل پذیر و نیرومند است که هیچ چیز قادر به بهمزدن و مکدر کردن آن نیست. این همان مرحله راضیة مرضیة نفس مطمئنه است که در "ق "89:29 میفرماید:ءفادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي

سوم مدیریت گروهی - برای بهم پیوستگی هر گروه یا اجتماعی روشهای دموکراتیک پیشنهاد میشود که دارای سه پایه است:

شورا : مشورت و رایزنی میان اعضای گروه، توافق و همآهنگی، و در آخر تصمیم گیری در باره مقرراتی که میان آنها حکمفرما خواهد بود نخستین گام برای سازماندهی است. در یک همه پرسی اساسنامه گروه به تصویب میرسد. اگر تعداد اعضاء زیاد باشد نمایندگانی از آنها که بطور دوره ای انتخاب میشوند ادامه قانونگزاری عادی و روزمره را با رعایت اساسنامه دنبال خواهند کرد
اجرا : برای بجریان انداختن قوانین ومقررات مصوبه گروه، مدیرانی از میان آنها (یا از میان نمایندگانشان) برای مدتی محدود و معین برگزیده میشوند
عدالت : برای رسیدگی به اختلافات میان اعضا و میان "شورا" و "اجرا" تعدادی فرهیخته فرزانه خردمند برگزیده میشوند تا هماهنگ با اساسنامه درباره آنها دادورزی نمایند




تکامل - هبوط - تکامل انسان


تکامل - هبوط - تکامل : آنگاه که با دمیده شدن روحی از خدا انسان از نسناس تکامل یافت، خود آگاه شد و توانا به خرد ورزی گردید. به وی وحی شد که تو و همسرت در این بهشت آرامش یابید و از همه ثمرات آن بهره مند شوید در حالیکه از این شجره (نسب خود، بازگشت بخویهای نسناسی) دوری و پرهیز میکنید. وگرنه از ستمکاران (بخود) خواهید بود. ولی آندو عزم و اراده ای قوی (که مهمترین بخش خرد ورزی است) نداشتند پس وسوسه شدند، گول شیطان را خوردند و به سراشیب زندگی حیوانی فرو افتادند (هبوط کردند).
و فرمود:
در اثر هبوطتان بایکدیگر دشمنی خواهید کرد، بر روی زمین زاییده میشوید و میمیرید و سپس بر انگیخته خواهید شد
ای آدمیزادگان! برایتان لباسی قرار دادیم برای پوشش بدیهایتان (ستار العیوب) و نیز آرایشی برایتان. و همچنین توان فرهیختگی (تقوی) دادیم که بهترین پوشاک است ای آدمیزادگان! شیطانتان (نفس اماره تان) گولتان نزند همانگونه که پدر مادرتان را از بهشت آرامش برون آورد و بدیهایشان آشکار شد؛ همانا شیطان یار و یاور کسی است که بخدا باوری ندارد
از این آیات چنین بر میآید که گرچه پدید آمدن آدم از پدر حیوانی خود بصورت جهشی (موتاسیون) و در اثر دمیده شدن روحی از خدا انجام گرفته (اپی ژنتیک) ولی این جهش ناپایدار بوده و در اثر عقبات و ذنوب حیوانی (شیطانی = اهریمنی) از دو پسر آدم قابیل و هابیل اولی دارای خرد ورزی کمی بود و بالعکس هابیل بخدا نزدیکتر بود و لذا قابیل هابیل را کشت (نخستین قتل بیگناهی) و این دوگانگی نسل اندر نسل ادامه یافت تا بهنگام طوفان نوح که اکثریت قابیلیان غرق شدند و اقلیت هابیلیان (آل نوح) نجات یافتند. با این انتخاب اصلح و با پیامهای اخلاقی پیامبران متعدد بعدی، بشر بار دیگر راه تکامل خود را آغاز نموده و آنرا با بسط دانش و آگاهی بیشتر خود بتدریج می پیماید
رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا...... پروردگارا همانا ما به تو باور داریم پس ذنوب (دنباله های ژنتیکی و اکتسابی) ما را بپوشان و پاک کن




سند (5) : عرفان چیست و عارف کیست؟


عرفان چيست؟

عرفان در لغت به معنى شناخت و آگاهى و در اصطلاح «نام يكى از علوم الهى است كه موضوع آن شناخت حق واسماءِ وصفات اوست». بااين تعريف موضوع ومحوراصلى عرفان،انسان وخودسازى وخويشتن شناسى اوست زيراتاانسان خودرا نشناسد، به هدف نهايى كه شناخت حقّ است هرگز نخواهد رسيد و به همين منظور علما و عرفا بر اساس «من عرف نفسه فقد عرف ربه» خويشتن شناسى را مقدمه خداشناسى دانسته و بر رابطه دوگانه بين «انسان» و «خدا» تأكيد ورزيده اند. همچنين عرفان عامل درون سازى و پاك سازى باطن انسان است و بالاخره «هدف اساسى عرفان، نوسازى انسان و معيار بخشى به وى، در تنظيم رابطه هاى خود با خويشتن و با ديگران است» . بنابراين با يك تعبير ساده مى توان عرفان را عامل مهم مبارزه با نفس و خواهش هاى نفسانى فرد دانست و با خويشتن دارى و زهد آن را معنا داد. در همين راستا است كه عارف مى كوشد تا با آگاهى و از راه دل و تصفيه درون يعنى با دو بال علم و عرفان عَلَم خلافت الهى را به دست گرفته و سعادت ابدى را نصيب خود گرداند و از درياى بى كران هستى «هم به قدر تشنگى» جرعه اى را به كام خود دركشد.
منازل و مقامات عرفان
سالك و عارف براى رسيدن به مقام وحدت كه مقصد نهايى اوست منازلى را بايد طی طريق نمايد تا به وصال دوست نايل گردد. شيخ فريدالدين عطار نيشابورى در منظومه منطق الطير معتقد است كه سالك بايد از هفت وادى: طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحيد، حيرت، فقر و فنا بگذرد تا به مقام كشف و شهود دست يافته و به ديدار حق توفيق يابد.
عارف كيست و شناساى چيست؟
«عارف در لغت به معنى شناسنده و در اصطلاح كسى است كه حضرت الهى او را به مرتبه شهود و اسماء و صفات خود رسانيده باشد
» «دل عارف شناساى وجود است ----- وجود مطلق او را در شهود است» عارف در حقيقت انسان وارسته و كاملى است كه خود را شناخته و بعد از تزكيه و تصفيه درون در جستجوى پيداكردن اصل و مبدأ وجود است و اين مرحله اى است كه اوبه فناء فى الله رسيده،وجود خودرا در حق فانى مى بيند ومى كوشدتابه بقاء بالله برسدودرحق باقى گردد.درچنين حالت عارف دلى دارد پالوده از هر نوع آلودگى، آن چنان كه شايستگى تجلّى نور حق را پيدا مى كند وازراه دل به معرفت يقينى شناسا گشته جز حق رانمى بيند. نوشته خانم مرضیه حلاجی



سند (4) از گروه خرد ورزی: عقل یا خرد چیست؟ و خردمند کیست؟

ای برادر تو همان اندیشه ای
ما بقی ، تو استخوان و ریشه ای



عقل چیست؟

واژه ها در گستره علوم مختلف ، معانی گوناگونی دارند. واژه عقل (خرد) نیز از جمله واژگانی است که در متون مقدس ما بسیار تکرار شده است. دانشمندانی که عمر خود را در کاوش و بررسی آثار دینی صرف کرده اند ، معتقدند که لفظ «عقل» در آموزه های دینی به سه معنا آمده است :

الف. نیروی ادراک خوبی ها و بدی ها و قدرت تشخیص بین آنها.
ب. ملکه ای (خصلت پایداری) در نفس انسان که دعوت به انتخاب خیر ونفع و پرهیز از شر و ضرر می کند.
ج. دانش سودمندی که باعث نجات و رستگاری و سعادت انسان می شود. به تعبیر دیگر ، عقل همان فهم و شعوری است که انسان را در سختی ها و تاریکی ها راهنمایی می کند و راه درست را از نادرست به او می شناساند.
آفریدگار دانای حکیم ، پیش از آن که سرشت آدمی را به هم آمیزد ، بهترین هدیه خویش را به او ارزانی داشت. این هدیه به سان چراغی فروزان در فرا روی آدمی ، تابناک است و اگر انسان بخواهد به راه درست رهنمون شود ، بایسته است که لحظه ای از روشنایی خرد غافل نباشد.
البته همان طور که عواملی همچون دانش ، ادب ، تجربه ، تقوا ، یاد خدا ، همنشینی با حکیمان و ... در فروزانی شعله های خرد مؤثر است ، بعضی از کردارهای ناشایست انسان ها نیز در خاموشی این چراغ هدایت بی تأثیر نیستند. به عنوان نمونه ، پیروی از هوای نفس به عنوان «یکی از مهم ترین دشمنان عقل» ، از سوی پیشوایان ما معرفی شده است

ره آورد خرد

خرد ، ارزشمندترین سرمایه پنهانی بشر است که بنیان های زندگی را نیرومند می سازد و به گاه زورآزمایی ، به شمشیری برنده می ماند که هیچ گاه طعم تلخ شکست را نچشیده است. اگر انسان از این موهبت الهی به شایستگی استفاده کند ، ارزش و مقام خویش را برتری داده است و در دنیا و آخرت سربلند است؛ چرا که ارزش اعمال در روز واپسین به رتبه و درجه عقل هر کس بستگی دارد. هر چه قدر بهره بیشتری از این نعمت ، عاید انسان شود ، سرفرازی و سربلندی بیشتری نیز در آخرت نصیب او می گردد. به تعبیر مولوی:
ای برادر تو همان اندیشه ای
ما بقی ، تو استخوان و ریشه ای
با بررسی متون دینی و تجربه بشری در می یابیم که ریشه تمام کارهای ناشایست ، دلبستگی به دنیاست. بسیاری از مفاسد و مشکلات اخلاقی جوامع بشری ، برگرفته از همین دلدادگی به دنیاست که سبب می شود برای دستیابی به آن ، مرتکب هر اشتباه و خطایی شد. دلبسته به دنیا ، پیوسته اندیشناک است که دنیا به کام کیست و چه میزان از این دنیا سهم من است.
چگونه از این مشکل اصلی باید رهایی یافت؟ مهم ترین و کارآمدترین عامل برای دل کندن از دنیا را باید در قلمرو شناخت و اندیشه (تفکر و تعقل) جستجو کرد.
دل کندن از دنیا میوه عقل است.
کسی که دنیای ناپایدار را آن گونه که هست ، بشناسد ، بدیهی است که دل از دنیا بر می کند. آیا کسی به یک مردار بدبو دل می بندد؟ آیا کسی آنچه ناپایدار است را بر پایدار ترجیح می دهد؟ هرگز چنین نیست. خردمندان حقیقی ، نخست می اندیشند و سپس به آگاهی می رسند ، آن گاه بر اساس شناخت خود ، پایدارترین را بر می گزینند.

تأثیر گذاری خرد

تمام کسانی که از خردهای سالم و فروزان بهره مندند ، به زیبایی ها علاقه مند و از زشتی ها روی گردان اند. نخستین اقتضای خردورزی ، پایبندی به اصول و بنیان های اخلاقی است. در نگاه تمام خردمندان جهان ـ با هر دین و آیین ـ احترام به بزرگ تر ، تشکر از نعمت دهنده ، پاسداشت خوبی دیگران و ... یک کار ارزشمند محسوب می شود. با تکیه بر ندای همین پیامبر درونی (عقل) است که تمام ادیان الهی ، مردم را به کارهای شایسته و ستودنی فرا می خوانند. آیین مقدس اسلام بیش از دیگر ادیان آسمانی ، مخاطبان خویش را به پیروی از اخلاق و آداب ، دعوت نموده است تا جایی که پیامبر اکرم(ص) فرمود : «من به آن جهت برگزیده شدم که خوبی های اخلاق را کامل کنم» .
بنابر آنچه گذشت می توان گفت که قوام و دوام دین به عقل است و شکوفایی عقل ، همان اخلاقی است که هدف برانگیخته شدن پیامبران آسمانی است.

خرد ورزی و اخلاق

با کاوشی گذرا در متون معتبری که از خردمندان بزرگ عالم به ما رسیده اند، در می یابیم که بسیاری از روش ها و کنش ها (اعمال) ، برگرفته از خردهای پاک انسانی اند. اینک به بعضی از تأثیرات خردورزی بر رفتارهای فردی و اجتماعی بشر اشاره می کنیم:
ادب : خردمند در رفتار اجتماعی و فردی بهترین شیوه زندگی را بر می گزیند. کسی که در زندگی فردی و اجتماعی خویش آداب و رفتارهای پسندیده را رعایت نمی کند، از خرد و روح خردورزی به دور است. بنا بر این ، خرد و ادب ، لازم و ملزوم یکدیگرند و به بیان زیبای امام علی(ع) : «ادب در آدمی همچون درختی است که ریشه آن خرد است».8 پس آدابی که از خرد برنخیزد ، چندان پایدار نخواهد بود ؛ چرا که ریشه ای نااستوار دارد و درخت بی ریشه ، محکوم به هلاکت است
فروتنی : فطرت پاک انسان ها ، فروتنی را دوست می دارد و همین علاقه مندی سبب می گردد که انسان های فروتن ، از مقام و جایگاه رفیع و جذابی برخوردار باشند. فروتن ، منتظر سلام دیگران نیست ، خود پیش قدم می شود و از هیچ انسانی انتظار احترام و پاسداشت ندارد. این گونه زیستن ، محبوبیت عمومی و علاقه مندی الهی را برای او به ارمغان می آورد. خردمندی که می داند ثمره فروتنی چیست ، خود را کوچک می کند تا در نتیجه در نزد خدا و مردم ، بلند مرتبه شود
از سوی دیگر ، خردمند برای رسیدن به کمال خرد ، راهی جز فروتنی در نزد هر صاحب دانشی نمی یابد و در حقیقت ، «فروتنی» را مرکبی برای «بالندگی خرد» می داند معاشرت نیکو : روحیه اجتماعی انسان سبب می شود که آدمی همواره با اطرافیانش تعامل داشته باشد و انسان اگر بخواهد به اهدافش به بهترین گونه نیل پیدا کند ، ناگزیر است که با همه کسانی که در پیرامون او زندگی می کنند با خوشرویی و خوشخویی برخورد کند. اندیشه ای که انسان را به اخلاق نیکو دعوت می کند ، برگرفته از خرد سالم و سازنده است. با نگاهی دقیق به جامعه در می یابیم که «عاقل ترینِ مردم ، خوش خلق ترین ایشان است».
آری ، خردمند با استفاده از ابزار «اخلاق نیکو» ، رشته دوستی را استوار ، روزی خود را پایدار و زندگی اش را هدفدار می نماید. پاکدامنی : نفس انسان اگر بهره ای از خرد داشته باشد ، به تمام واقعیت های زندگی خردمندانه نظر می کند. هدف اصلی زندگی ، دستیابی به کمال و سعادت است. حال اگر خواسته های حیوانی و شهوات نفسانی بخواهند عقل انسان را در بند کشند و او را اسیر خواهش هایشان کنند ، رسیدن به کمال ، ممکن نخواهد بود.
خردمند وقتی به سرمنزل مقصود خواهد رسید ، که از این موهبت الهی در راه بندگی خداوند استفاده کند. خرد سالم و آرمان خواه می داند که تن دادن به بعضی از تمایلات نامشروع و بسیار گذرا سبب می شود که عمری را در زیر سایه غم و اندوه سپری کند. حتی کسانی که تمام زندگانی خود را به عیش و نوش می گذرانند ، خود می دانند که این ره به ناکجا آباد پایان می یابد و از راه اصلی فاصله بسیار دارد.
امام علی(ع) می فرماید : «کسی که خوش گذرانی هایش فزونی یابد ، (به تدریج) ، نور خردش نیز خاموش می گردد» و مولوی چه زیبا تقابل شهوت و عقل را به تصویر کشیده است:
عقل ، ضد شهوت است ای پهلوان
آن که شهوت می تند ، عقلش مخوان

وهم خوانش آن که شهوت را گداست
وهم ، قلب نقد زَرّ عقل هاست.

مهربانی با مردم : نوع دوستی و انسانیت مداری از ویژگی های خردمندان هر جامعه ای است. این قاعده جامعه شناختی در بیانات نورانی پیامبر خدا چنین آمده است : «مهربانی با مردم ، نیمی از خردمندی است»به تعبیر زیبای سعدی:

بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار.

شکر : از مهم ترین قوانین خردورزی لزوم «سپاسگزاری» از هر نعمت دهنده ای است. خرد ، اقتضا می کند که تا از نیکوکار تشکر کنیم و دست کم ، کار نیک او را به زبان آورده و از او به نیکی یاد کنیم. پدر و مادر ، معلمان دلسوز ، دوستان مهربان ، نیکوکاران و از همه مهم تر، خداوند متعال ، نعمت ها و خوبی های بسیار را برای ما ارزانی داشته اند که سپاسگزاری از ایشان کمترین کاری است که ما می توانیم انجام دهیم. امام سجاد(ع) می فرماید :خداوند ، در روز قیامت به یکی از بندگان خود می فرماید : آیا از فلانی سپاسگزاری کردی؟ عرض می کند : نه! بلکه از تو سپاسگزاری کردم ، ای پروردگار. خداوند می فرماید : چون از او تشکر نکرده ای از من نیز تشکر نکرده ای. نوشته خانم مرضیه حلاجی



سند (9) : فرزانگی چیست و فرزانه کیست؟


"فرزانه . [ ف َ ن َ / ن ِ ] (ص ) حکیم . دانشمند. عاقل . (برهان ). بخرد. فرزان . فیلسوف . مقابل دیوانه . (یادداشت به خط مؤلف ). در زبان پهلوی فرزانک ۞ ، در هندی باستان پْرَ، پیشوند به معنی پیش + جان یا جانتی ۞ به معنی شناختن و فهمیدن . قیاس کنید با جان در زبان ارمنی به معنی دانستن" <دهخدا>

میشود پذیرفت که فرزانگی یا حکمت که بخشی از خرد ورزی است با مقولات بالا - دانش، فلسفه ، فهمیدن و شناخت، وعقل - در ارتباط است ولی از نظر علمی حکمت را میتوان نتیجه باوری محکم و درست دانست. برای روشن شدن موضوع و ادامه بحثهای بعدی مقدمتا میگوییم:
مغز کلیه فعالیتهای بدن را مدیریت میکند و بخش پیش-پیشانی مغز قدامی که در انسان رشد فراوانی کرده مدیریت خود مغز را بعهده دارد. این مدیریت که "خرد ورزی" نام دارد درجات متفاوتی در افراد مختلف دارد و شامل پدیده های گوناگونی است(که در گروه خرد ورزی بحث میشود).
ذهنورزی : ارتباطات الکترو-کمیکال میان نورونهااست که سیناپسها رل مهمی در این رابطه بعهده دارند. بخشی از ذهنورزی (5-10%) که بقشر مغز میرسد آگاهانه است و اندیشیدن نامیده میشود باور : هر اندیشه ای که تکرار گردد ، باور شخص میشود. اندیشه ورزیها و ذهنورزیهایی که بیشتر مربوط به مغز خلفی و میانی باشد هوی و هوسی است و گمان یا پندار نامیده میشود. ذهنورزی بخش پیش-پیشانی مغز قدامی که ویژه انسانست خرد ورزی نام دارد و برحسب والائی و وسعت آن، باور، ویا باور محکم و درست(حکمت)، و یا بالاخره یقین نام میگیرد
خرد ورزی : (که شامل خود آگاهی، دانایی، شناخت، دور اندیشی، عزم و اراده، آزادی و اختیار، عقل، وجدان و فرقان، حکمت و تقوی و .... هست)، ذهنورزی مغز خلفی و میانی را مدیریت میکند حکمت یا فرزانگی : بخشی از خرد ورزی است که در اثر باور محکم و درست ایجاد میشود. باور درست و استوار نتیجه دانایی، آزمودگی، فهم، شناخت و آگاهی درست است. باور درست و پایدار با نیروی عقل ببخشهای پائینی ذهنورزی (هوی و هوس) پای بند زده، و با نیروی تقوی از پندارها و افکار منفی پرهیز نموده، و با تأثیر بر مراکز رفتاری، گفتاری، و کرداری میان آنها هماهنگی ایجاد میکند (راستگویی و راست کرداری). بعبارت دیگر آموزه مشهور زرتشت:"اندیشه نیک، گفتار نیک، و کردار نیک" (یا بهتر بگوییم اندیشه درست، گفتار راست ، و رفتار و کردار درست) نتیجه حکمت و فرزانگی و همین باور درست و استوار است. این هماهنگیها در فعالیتهای مغزی، موجب آرامش، امنیت، آشتی، و خرسندی است برعکس نافرزانه دروغگو (فرزین یا دیوانه) با اندیشه های افسار گسیخته اش هردم ساز ناهماهنگی میزند و خود و پیرامونیانش را دچار ناآرامی، نا امنی، کژروی، وترس و تشویش مینماید


سند (3) گروه خرد ورزی : اختیار، آزادی، و رهایی


در بحث از آزادی، باید میان سه واژه رهایی، آزادی و اختیار تمایز قایل شد. هر یك از این الفاظ معنای خاصی دارند:
1- رهایی : عبارت است از "برداشتن قید یا زنجیر یا هر عاملی كه موجب بسته شدن مسیر جریان اراده در یك یا چند موضوع می شود". برای مثال: شخصی را در نظر بگیرید كه به محلی تبعید شده و ناگزیر است در مدت محكومیت، از آن محل بیرون نرود. هنگامی كه این ممنوعیت برداشته شود، این شخص رها می شود.
2- آزادی : آزادی دارای دو مرتبه است:
الف - آزادی طبیعی محض كه عبارت است از: انتخاب یك هدف و یا یك وسیله خاص از میان اهداف و وسایل گوناگون. این درجه از آزادی برتر از حالت رهایی است كه به معنای حذف قید و مانع از جریان اراده است.
ب - آزادی تصعید شده كه عبارت است از "نظارت و سلطه شخصیت بردو قطب مثبت و منفی كار". طبق این تعریف، هر اندازه كه نظارت یا سلطه شخصیت بردو قطب مثبت و منفی كار بیش تر باشد، آزادی انسان نیز بیش تر خواهد بود و هر اندازه كه نظارت و سلطه شخصیت بركار كم تر باشد، به همان اندازه انسان آزادی كمتری خواهد داشت. این دو مرتبه از آزادی، با حالت رهایی تفاوت بسیار دارد، زیرا در مرتبه آزادی، انسان از شخصیت خود برای انجام كار بهره برداری بسیار می كند.
3- اختیار : عبارت است از نظارت و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفی كار، یا ترك شایسته با هدف گیری خیر و كمال. میان آزادی و اختیار چند تفاوت عمده وجود دارد:
الف - قید شایسته و هدف گیری خیر و كمال موجب تفكیك آزادی از اختیار می شود، زیرا در آزادی محض مهم نیست كه آیا كاری كه انجام می گیرد، شایسته است یا ناشایسته و آیا برای نیل به خیر و كمال می باشد یا نه؟
ب - در آزادی، انجام كار یا خودداری از كار، به خودی خود لذت بخش است، زیرا احساس آزادی محصول دو موضوعی است كه مطلوب حیات انسان می باشد:
* نبودن قید و زنجیر در جریان اراده.
* احساس توانایی انتخاب اهداف و وسایل از میان واقعیات بی شمار.
احساس آزادی مانند احساس اصل حیات، لذیذترین حالت روانی را در انسان ایجاد می كند. در حالت اختیار، نه تنها انسان در جستجوی لذت بردن از حیات طبیعی نیست، بلكه چون انجام كار یا خودداری از آن برای نیل به خیر و كمال است، تكالیف مشقت بار نیز از انسان سر خواهد زد. البته انجام تكالیف با هدف گیری خیر و كمال، موجب لذت معقول و ابتهاج ذات خواهد شد كه به هیچ وجه با لذایذ طبیعی قابل مقایسه نیست.
ج - در مرتبه اختیار، اراده و تصمیم و اقداماتی كه از انسان سر می زند، در منطقه ارزش ها قرار می گیرد، در حالی كه اگر فرد با آزادی محض كاری را انجام دهد، یا از آن خودداری ورزد، یك امتیاز طبیعی به دست آورده كه هیچ گاه از ارزش ها به شمار نخواهد آمد.

حق آزادی و حق اختیار
آزادی در هر دو مرتبه خود، اگر از دو شرط زیر برخوردار شود، موجب شكوفایی مغز و روان انسان خواهد شد. البته آزادی تصعید شده بیش تر می تواند موجب شكوفایی مغز و روان انسانی شود.
شرط اول- آزادی، خواه به معنای آزادی طبیعی محض و یا آزادی تصعید شده، نباید مانع حركت انسان به سوی اختیار و گردیدن های تكاملی شود. به عبارت روشن تر، احساس لذت بخش آزادی نباید ما را از حركت به سوی حیات معقول باز دارد.
شرط دوم- آزادی فرد در هیچ مرحله نباید مزاحم آزادی و اختیار دیگران باشد. آدمی باید با تفكر درباره آزادی و استعدادهای خود بكوشد تا آزادی خود را از مرحله طبیعی محض به مرحله تصعید شده برساند و در این مرتبه نیز متوقف نشده و بكوشد تا گام به مرحله اختیار بگذارد؛ البته اختیاری كه می توان آن را آزادی معقول در مسیر حیات معقول نامید. اهمیت آزادی و اختیار ایجاب می كند كه ما آن ها را از حقوق انسان ها تلقی كنیم، همان گونه كه حق حیات را به عنوان یكی از حقوق اساسی انسان ها در نظر می گیریم. <نوشته خانم مرضیه حلاجی>ء


سند(11) : زندگی، آموختن و آزمودن است



12/15/2010 - از تشکیل گروه فرهیختگان حدود دو ماه میگذرد . در اینمدت چه گفت و شنودهایی که داشتیم و چه واقعیتهایی که آشکار شد. من آموختم که خوش بین باشم و به آینده ای خوب امیدوار. ما مردمانی با فرهنگ چند هزار ساله ایم که گرچه تاخت و تازهای مکرر بیگانگان برخی از ما را شاید بیش از اندازه دل نگران، محتاط، مشکوک بدیگران و باصطلاح معروف دائی جان ناپلئونی بار آورده ولی با تقویت گوهر راستی و درستی، نیک اندیشی و خرد ورزی بسادگی خواهیم توانست خود را از این عادات ناپسند آزاد کنیم و بالا ببریم. تقلید را بکناری نهیم و با نیروی دانش و خرد به آسایش و آرامش رسیم. تقلید کردن بیچون و چرا از متولیان دستگاه مذهبی و خرافات آنها، مرید شدن بی اراده افرادی که خود را مرشد، عارف، پیر، و تافته ای جدا بافته جا میزنند و از سیر در عوالم هپروت سخن میگویند موانع بزرگی برای پیشرفت است. ما به نهاد دین و متولیان آن نیازی نداریم، ما متخصصان معارف قرآنی و دینی میخواهیم که چون متخصصان دیگر در دانشگاهها آموزش ببینند و بتوانند به پرسشهای مردم در باره اخلاق و عرفان پاسخگو باشند.
ما باید دانایانی خردمند، فرزانه و فرهیخته در دانشگاه تربیت کنیم که خرد ورزی و داد ورزی را در میهن ما نهادینه کنند.
ایران ما با دارا بودن اینهمه نعمات - معادن زیر زمینی و مغزهای هوشمند و اندیشمند دریغ است که قرین آسایش و آرامش نباشد و در دوزخ استبداد، ظلم و ستم، و جهل و خرافات بسوزد. ما ایران را با پایداری، صلح و آشتی، و همکاری و همراهی بار دیگر سرافراز خواهیم نمود که فرمود:

تا مردمی خود را تغییر ندهند سرنوشتشان تغییری نمیکند



سند (7) گروه معارف اسلامی : عبادت چیست و عبد و عابد کیست؟

عبادت، بمعنای بردگی و بندگی بصورتیکه برخی برداشت میکنند نیست بلکه "عباد الرحمن" برگزیدگان بشریتند
ریشه لغات عبادت، عبد، عابد، و عباد در زبان عربی ع-ب-د است که بمعنای رام و هموار کردن (یا شدن) است.مثلا ماشین جاده صاف کن برای اسفالت ریزی را هم اکنون در عربستان "عابد" مینامند. معنای صحیح تر عبادت در زبان پارسی رام شدن و هموار بودن است که از نظر دانش نوین والاترین بخش فعالیتهای مغز قدامی یعنی خرد ورزی است. در درجات بالای خرد ورزی انسان با نیروی اراده آزاد خود، راههای ارتباطهای نورونی مغز را از بالا به پایین هموار و گسترده میکند تا با هماهنگی، انوار رحمت الهی را بهتر دریافت نموده و آنرا به بخشهای پایینی (حیوانی=شیطانی) ذهن منتقل و هوی و هوسها را کنترل کند. و این کمال عقل و خرد ورزی است



سند (7) گروه خرد ورزی : فرقان و وجدان راهی برای رسیدن به توحید


1- تعریف فرقان: فرقان بمعنی فرق گذاشتن و جدا کردن حق از باطل، نیک از بد، و مثبت از منفی و .... است. کتب آسمانی چون قرآن و تورات هم به نام فرقان نامیده شده اند
2- تعریف وجدان: وجدان بمعنی دریافتن، آگاهی، دانش و برداشت است و با وجد( و شعف برابر با عشق و شیفتگی)، وجود(هستی)، ایجاد، و موجود همریشه است و معمولا به بخشی از خرد ورزی والا اطلاق میشود که ویژگی فطرت انسانی را که چون فطرت الهی، تمایل به درستی و حق است نمایندگی میکند وجدان و فرقان در ابتدائی ترین شکل حتی در تک یاخته ایها مانند آمیب هم مشاهده میشود. در زیر میکرسکپ اگر ماده ای زیانبخش به محیط بیفزاییم آمیب از آن دور میشود و برعکس با افزودن مواد غذایی، آمیب بدانسوی کشیده میشود. بعبارت دیگر آمیب مواد سودمند را از زیانمند فرق میگذارد (فرقان) و بسوی سودمند کشیده میشود(وجدان).
در چندیاخته ایها و از جمله آدمی گرچه تک تک سلولها دارای این مکانیسم هستند ولی مدیریت مغز بر همه سلولها جاری است و دست بالا را دارد. مغز خلفی و میانی بصورت غریزی و رفلکس وار شخص (یا حیوان) را از عوامل خطرناک محیط دور نگهداشته و آگاه مینماید. مغز قدامی و بویژه بخش پیش پیشانی آن که در انسان رشد فراوانی کرده میتواند با نیروی اراده دو بخش خلفی و میانی مغز را تحت تأثیر خود قرار داده مدیریت و کنترل کند. ذهنورزی این بخش مغز را "خرد ورزی") مینامیم که خود درجات مختلفی دارد. "فرقان و وجدان" درجه بالایی از خرد ورزی است که با تقویت آن میتوان به حقیقت و حقتعالی نزدیک شد. وجدان و فرقان گرچه از نعمتهای خدا دادی و بالقوه در همه انسانها وجود دارد ولی بالفعل گردانیدن آنها بسته به اراده او است. انسان (برخلاف حیوانات دیگر) دارای اراده آزاد است و میتواند نیک یا بد را گزینش نموده "وجدان و فرقان" را تقویت یا تضعیف کند دشواری کار از همینجا آغاز میشود - اگر شخص راه نادرستی را انتخاب کند فعالیت مغز خلفی و میانی فزونی میگیرد(هوی و هوسهای بی بند و بار) و گردش خون و کار خرد ورزی مغز قدامی تضعیف شده بتدریج وجدان بخواب میرود! ، قدرت فرقان کاستی گرفته، ارزش ضدارزش میشود. پندارهای خود پرستانه جای باورهای خدا پسندانه را میگیرد و این "دور معیوب" همچنان شخص را بسوی خوی و رفتار حیوانی سوق میدهد که البته در دراز مدت با فطرت انسانی جور نیست و سبب پیدایش بیماریهای گوناگون فردی و اجتماعی و در آخر مرگ زودرس فرد یا جامعه میگردد. برای رهایی از این دور معیوب دو راه وجود دارد:

الف - مراقبه و تمرکز ذهنی که شخص بطور ارادی ذهنورزیهای خود سرانه تحتانی را ترمز کرده بر خرد ورزی میافزاید. البته این روش کار هرکسی نیست و بدرد اکثریتی که عزم و اراده ضعیفی دارند نمیخورد
ب - آموزش که شامل دوبخش است: پیش از بلوغ و بعد از آن. پیش از بلوغ خردسالان آموزش و تجربه نیک یا بد را از اطرافیان خود در خانه، مدرسه و جامعه کسب میکنند. پس از بلوغ است که فرد بتدریج به استقلال و اراده آزاد خود پی میبرد و میتواند منبع آموزشی خود را انتخاب کند. علاوه بر نعمت خدادادی عزم و اراده آزاد در انسان، آن بسیار مهربان(رحمن) پیامبرانی راهم برانگیخته تا با رساندن سفارشهای الهی بمردم نیک را از بد و درست را از نادرست بدانها بنمایاند. خواندن مکرر این سفارشها و تأمل و تدبر در باره آنها راه را برای همسو و هماهنگ شدن اراده و خواست شخص با اراده الهی و گرایش، پذیرش، و باورداشتن اسماء الله الحسنی هموار میکند و این همان تقویت نیروی فرقان و وجدان است که فرد را بسوی علم الیقین و عین الیقین رهبری میکند و به حق الیقین میرساند



آذرماه 1388

سند(6) گروه معارف دینی : خرد خود بنیاد یعنی چه؟ و رابطه آن با توحید


نورو-بیولژیستها اینک میتوانند برخی از اعمال بخش پیش-پیشانی مغز قدامی را با تکنولژیهای جدید مطالعه و مشخص نمایند - اعمالی که وجه افتراق انسان و نسناس است. این اعمال را که در اثر ارتباطات نورونهای قشر مغز انجام میگیرد میتوان ذهنورزی برتر یا خرد ورزی نامید
خرد ورزی شامل اعمالی چون خودآگاهی، شناخت و باز شناخت، آزادی در انتخاب، عزم و اراده و غیره است که با ایجاد تغییراتی در ارتباطات نورونی (دگر اندیشی) تغییر در گفتار، رفتار و کردار نیز جاصل میشود و نهایتا شخصیت شخص مشخص میگردد. آخرین پیشرفتهای 40 - 50 سال اخیر دانش نوین در نورو-بیولژی، پذیرفتن نیروی اراده و توان مفزی را ممکن نموده است. اینک بطور تجربی در شعبه لوس آنجلس دانشگاه کالیفرنیا بیماریهای روانی مانند وسواس را با توجه به نیروی اراده و تقویت آن و بدون کمکهای دارویی درمان میکنند
حال این بحث علمی در جریاست که آیا این نیرو "خود بنیاد" است؟ و خود بخود در نورونها پدید میآید و چگونه؟
ما میدانیم که در جانوران تکامل یافته و دارای سلسله اعصاب مرکزی، دریافتهای حسی توسط نورونهای بالا رونده به نخاع و سپس مغز خلفی، میانی و قدامی منتقل شده و با همآهنگی با دریافتهای قبلی بصورت فرمانهایی توسط نورونهای پایین رونده به اندامها منتقل میگردد تا بصورت عکس العمل، عملی انجام گیرد. بخشی (5 - 10%) از فعالیتهای مغز به بخش پیش-پیشانی مغز قدامی میرسد که همان "خودآگاهی" است. خود آگاهی همراه با شناخت، تشخیص درست از نادرست، دور اندیشی و برنامه ریزی و بالاخره تصمیم گیری و عزم و اراده که ما آنرا "خرد ورزی" مینامیم تنها در انسان، تکامل یافته و وجه افتراق وی از نسناس است. انسان با تصمیم و عزم و اراده قادر است فعالیتها و ارتباطات نورونها را تغییر دهد و باعث اندیشه ای نو گردد که در پی آن گفتار، رفتار و کردار وی (شخصیت وی)نیز تغییر میکند.این ویژگیها در نسناس و سایر حیوانات مشاهده نمیشود و چگونگی پیدایش آن در انسان از نظر علم تجربی کاملا روشن نیست
فیزیک کوانتوم که فیزیک جهان کوچکتر از "اتم" است در 40-50 سال اخیر به رموزی پی برده که آینده روشنتری را نوید میدهد. ولی هنوز گفته منقول از انشتین صحت دارد که :ء
Science without religion is lame. Religion without science is blind
پایه های اخلاقی فردی و اجتماعی هنوز نیاز به استفاده از سفارشهای الهی دارد و روز بروز حقیقت "والحق اقول" هویدا میشود. آنهاییکه بر طبل ایسم هایی چون کمونیسم، لائیسم، سکولاریسم و ..... میکوبند آب در هاون میکوبند و تکامل بشری اسیر هوی و هوس آنها نمیشود
و اما آنها که به "نور علی نور" ایمان دارند و اراده ازلی را در آفرینش و پرورش (تکامل) موجودات دخیل میدانند، بخدایی یکتا و بیهمتا باور دارند که همه هستی و قوانینش منبعث و برآمده از اوست خدایی رحیم، علیم، ودود، لطیف و خبیر. اراده او در همه جا روانست و رحمتش بر همه کس شامل. خرد ورزی انسان اگر بر پایه سفارشهای وحی الهی باشد میتواند اراده شخص را با اراده ایزدی همآهنگ کند و با رام و هموار کردن ارتباطات نورونی (عبادت) رحمت حق را پذیرا گردد. آدمی در چند ماه دوم زندگی داخل رحمی آنگاه که رشد مغز به اندازه کافی انجام گرفت به فرموده او، پاره ای از روحش به جنین دمیده میشود. بگمان من منظور از این پاره روح (روح انسانی) میتواند ویژگیهایی برای نورونهای قشری مغز قدامی باشد که پس از سالها آموختن و آزمودن از پدر و مادر و از محیط خانواده، مدرسه و جامعه؛ فرزند بالغ را آماده برای خرد ورزی - خود آگاهی، آزادی انتخاب، و بالاخره "عزم و اراده" مینماید. طبق تئوری اپی ژنتیک، پوسته یاخته ها دارای رسپتورها(گیرنده ها)، افکتورها و لیگندهایی هست که ارتباط درون و بیرون سلول را ساماندهی کرده زندگی را جاری مینماید. هر لیگندی که در داخل سلول هست قرینه اش در محیط خارج سلولی وجود دارد. بعبارت دیگر با تقویت نورونهای حاوی روح انسانی (از نوع انرژی مرموز) ارتباط این "پاره" با روح کل میسر میشود. این ارتباط در خردمندانی که با رام و هموار کردن ارتباطات نورونی والای خود (عبادت) توان مغزی (اراده) خود را هماهنگ با اراده کل مینمایند برای دریافت رحمت و نعمتهای الهی آماده است و شخص میتواند "خود" را از نفس اماره به نفس لوامه و سپس نفس مطمئنه بالا ببردکه همه خشنودی و رصایت است، همه آرامش و پایداری است، وهمه آفرینندگی است و لذت بردن از آن.ء

این فرموده اوست:ء
آهای خود آرمیده (۸۹:۲۷)
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾

خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد (۲۸)
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً ﴿۲۸﴾

و در ميان بندگان من درآى (۲۹)
فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿۲۹﴾

و در بهشت من داخل شو (۳۰)
وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿۳۰﴾ء

برای هماهنگ کردن اراده خود با اراده کل نیاز به برداشتن گامهای زیر است:ء
1- راستی - در اثر خرد ورزی و با پدید آمدن باوری استوار که آنرا فرزانگی مینامیم افکار، گفتار، کردار و رفتار ما هماهنگ خواهد شد
2- درستی - که بعربی "حق و حقیقت" نامیده میشود اساس آفرینش است و پایه ارزشی انسان بشمار میرود. فهم و درک این واژه بدین سادگیها نیست. برخی حقیقت را با واقعیت اشتباه میکنند و هر واقعیتی را حقیقت می پندارند. برای آنها حقیقت برای همه یکسان نیست و هرکسی حقیقت مورد نظر خود را دارد!؟ ولی خداباوران تنها حقیقتی را می پذیرند که "او" میگوید. قال الله تعالی "الحق اقول = تنها من درست میگویم". خدا باوران با پذیرش فرقان که نام دیگر کتاب آسمانی است دارای قدرت فرقان یعنی جداکردن درست از نادرست میشوند و نیک را از بد تشخیص میدهند. برعکس، خدا ناباوران و پیروان "خود خدایی" که وحی پیامبری را پذیرا نیستند به وجدان انسان متوسل میشوند و نیکی و بدی را امری "وجدانی" برمیشمارند. درست است که وجدان و وجود آدمی بر درستی استوار است ولی بسیاری هستند که وجدانشان خوابست و یا مرده. فرقانست که وجدانهای مرده را زنده ، وجدانهای خواب را بیدار، و وجدانهای بیدار را هشیار میکند
3- دیسیپلین یا نظم و انصباط - پس از مشخص شدن ارزش پایه (درستی) دیسیپلین و رعایت دقیق آن و سایر ارزشهای اخلاقی وابسته بدان امری ضروری است. دیسیپلین و تمرکز و پایداری بر گفتار و کردارهای درست و تکرار آنها، راههای ارتباطی نورونها را گسترده و هموار برای پذیرش اراده حق میکند و "عبادت" چیزی جز این نیست. بدیهی است اگر نیروی "فرقان" ضعیف باشد و نادرستی را درست پندارد عبادت حق به عبادت شیطان مبدل خواهد شد
ء4- محبت و دوست داشتن (عشق) - کسانیکه کار خود را با عشق انجام میدهند و انجام کاری را که دوست دارند بعهده میگیرند هنرمندانی هستند که می آفرینند، از آفرینش خود لذت میبرند، و راه را برای هماهنگ شدن "خود" و "او" هموار میکنند

5- تسلیم - و بالاخره تسلیم در برابر اراده ازلی که "هرچه خدا بخواهد" و "توکل بر او" شعاریست که زندگی را بسیار آسان میکند و راههای ارتباطی نورونها را کاملا در اختیار اراده کل قرار میدهد. انرژی و توان "اراده" بر همه فعل و انفعالات مغز فائق میآید و آنها را ببهترین وجه مدیریت میکند. واین همان مرحله "نفس مطمئنه" یا "خود آرمیده" است که خدا نصیب همه ماکند.



جهان بینی شما کدامست؟



1- بیشتر مردم و بویژه دانشمندان به چیزی وراء آنچه ما میدانیم، می بینیم، و می شنویم باور دارند، گرچه واژه های گوناگونی برای آن بکار میبرند. در قرآن آخرین کتاب وحی میفرماید " سبحان الله عما یصفون" - وصف او میسر نیست ولی "وجه" او که همان "نامهای نیکوی" اوست به تفصیل ذکر شده و قابل دریافت و پیروی است. دینی که بر پایه یکتاپرستی (توحید)، پذیرش پدیده پیامبری (نبوت)، و باور به رستاخیز (معاد) استوار باشد دین توحیدی اسلام نامیده میشود.دین در فرهنگ ایران باستان تنها به توحید اطلاق میشده و بکار بردن "ادیان" یک مغلطه تاریخی است. دین اسلام از زمان نوح ببعد با احکامی که پیامبران اولوا العزم برای روابط اجتماعی زمان خود وضع نمودند بنام شریعت معروف گردیده مانند شریعت محمد، شریعت عیسی، موسی و ابراهیم (زرتشت). مخلوط کردن شرایع با دین و یکی دانستن آنها باعث سردرگمی و انجماد ذهنی مردم شده و باید پرهیز نمود. مذاهب، فرقه هایی از چهار شریعت بالا هستند که متصدیان آنها با جهل و بغی پیروان خود را گول میزنند و هیچکدام دیگری را قبول ندارد. تفرقه ای که ایجاد میشود نموداری از شرک آلود بودن تعلیمات آنهااست گرچه هریک خود را نماینده خدای واحد و فقیه و عالم بر حق می پندارند. دروغ و فریبکاری، ایجاد ترس و اجبار به تقلید، پایه تسلط و قدرت آنهااست. خداوند هیچکاه نماینده ای نداشته و ندارد، پیامبران که برگزیدگانی قادر به دریافت وحی نبوتند خودرا رام و بنده (عبد) او و حد اکثر فرستاده او برای ابلاغ و رساندن پیامها میدانند و نه وکیل و نماینده او. وای برآنهاییکه بر خدا دروغ می بندند!.

2- گروه دوم که موجوداتی خود پسند وخود محورند- مغز و ذهنیاتشان در حد نفس اماره (خود فرمان ده) درجا میزند و حتی "خرد" را خودبنیاد می پندارند. این گروه مؤسسان و پیروان ایسم های گوناگون مانند داروینیسم، هومانیسم، کمونیسم، لیبرالیسم و غیره اند، "ژن" رافرمانروا و موجد حیات میدانند و نوعی "اجبار" را تلقین میکنند. ما در 40-50 سال گذشته دریافته ایم که چنین نیست، ژن فقط مخزن اطلاعات تکاملی است و جریان زندگی وابسته به پوسته یاخته و ساختار پروتئینی آن ( رسپتورها، افکتورها، و لیگندها) است که محیط داخل و خارج سلول را متعادل مینماید. نظریه "اپی ژنتیک" عوامل خارج سلولی را عامل تغییرات و تکامل میداند و نه ژنها را. بعبارت دیگر لیگندهای خارجی هستند که واحد حیاتی یعنی یاخته را به تغییر تکاملی وامیدارند وسپس این تغییرات در ژن بصورت "کد" ضبط و ثبت میشود. لیگند تنها مواد ماکرو مانند اتمها و ملکولها نیست بلکه شامل انرژیهای گوناگونی هم میشود که در اصطلاح دینی فرشتگان و روح گفته میشوند و در زمان حاضر برخی از آنها بررسی و شناخته شده اند و بسیاری دیگر ناشناخته اند. خوشبختانه امروزه دانش نوین برخلاف دوره رنسانس اروپا در حیطه انرژیها و کوانتم فیزیک وارد شده و پزوهشهای فراوانی را در باره تن و ارتباطات روحی آغاز نموده است
3- گروه سوم : آنها که خدا، پیامبر، نشئه دیگر (آخرت)، و روح و پدیده های روحی همه را خرافات می پندارند و انسانرا حیوان دوپایی میدانند که مانند دیگر حیوانات متولد میشود، خورد و خواب دارد، بزرگ میشود، تولید مثل میکند و در پایان میمیرد و نابود میشود. زندگی همینهااست!، نه میدانیم "از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود" و نه میخواهیم بدانیم! خوشبختانه این گروه در اقلیت مطلقند و تأثیر مهمی روی دیگران ندارند و گرنه هیچگونه کمال و تکاملی را نمیشد انتظار داشت




سند (10) گروه معارف دینی : ایمان چیست و مؤمن کیست؟


ایمان لغتی عربی است که بفارسی معمولا به "باور" برگردانده میشود. گرچه بمعانی گرویدن(گرایش)، پذیرفتن (پذیرش)، پیروی کردن، آرام بودن و آرامش دادن (از ریشه امن و امنیت) هم گاهی میآید. برای فهم ایمان بهتر است به فیزیولژی و نوروبیولژی بخش پیش پیشانی مغز قدامی کمی توجه کنیم:

1- هرچه از راه حواس پنجگانه بویژه چشم و گوش (دیدن و شنیدن) بمغز میرسد در مراکز گوناگونی دریافت شده با فرآورده های ذهنی پیشین تلفیق گردیده در منطقه قشر مغز قدامی درک و برداشت مشخصی را برای فرد ایجاد میکند که میتواند خوش آیند ویا ناخوش آیند باشد
2- ء"خوش آیند بودن" سبب گرایش شخص بدان موضوع میشود و این گرویدن یا گرایش داشتن نخستین مرحله ایجاد باور یا ایمان است
3- در اثر "گرایش" حس کنجکاوی انسان تحریک شده با بکار گرفتن "ابر ذهنورزی" یا خرد ورزی در پی روشن کردن گوشه های پنهان مطلب مورد نطر برآمده در صورت اثبات، آنرا می پذیرد (قبول میکند).ء
4- پذیرش هرگاه با تفکر و تصور(دانش و بینش) مکررا تأیید شود به "باور" شخص تبدیل میگردد
5- باوری که مجکم و استوار، و برقرار گردید (یقین) همیشه با پیروی و هماهنگی گفتار و کردار همراهست(راستی). این هماهنگی سبب امنیت خاطر و آرامش ذهن میگردد
6- یکی بودن اندیشه، گفتار و کردار شخص اگر مبنای درستی داشته باشد همانست که فرزانگی یا حکمت نام میگیرد. مبنای درست، یکی "وجدان" انسان است که سرشتی است و دیگری "فرقان" است که در نتیجه دانش و بینش حق پدید میآید
7- دانش و بینش (علم و بصیرت) درست در والاترین مرتبه، از دیدگاه موحدین، پیامهای غیبی وحی است

مؤمن کیست؟
مؤمن یکی از اسماء زیبا و نیکوی الهی است و کسانیکه بمراحل 5-7 ایمان برسند نیز متصف بدین صفت نیکو و زیبا شده اند




فلسفه
نوشته Marzi Hallaji


فلسفه تعریف شده است به نظر در حاق و حقیقت موجودات؛ یعنی علم به حقیقت موجودات به قدر طاقت بشری. فلسفه «نظر» است. توجه داشته باشید که در طول تاریخ بشری، کلماتی هستند که به‌تدریج معنای اصلی و اهمیت خود را از دست داده و به کلماتی مبتذل و پیش‌پاافتاده تبدیل شده‌اند که از جمله آنها «نظر» است. نظر، به معنای نگاه‌کردن است اما نگاه فلسفی، نوع خاصی از نگاه‌کردن به حقیقت است. نظر فیلسوف، نظر یک عالم و یا نظر یک فرد عادی نیست بلکه نظرکردن به معنای حقیقی است.
نقل کرده‌اند که فیثاغورس گفته است که وقتی بازی‌های المپیک در یونان تشکیل می‌شد، عده ‌زیادی برای دیدن بازی‌ها می‌آمدند اما او می‌گفته که مردمان بر سه‌ دسته‌اند:‌ عده‌ای برای خریدوفروش و تجارت می‌آیند و عده‌ای نیز برای بازی و کسب شهرت و افتخار و فقط عده‌ای که فرزانه هستند، برای تماشا و «تئوریا» می‌آیند؛ «تئوریا» یعنی به‌تماشاایستادن و عالم را به عنوان تماشاگه راز نگریستن.
نقد و نظر
فلسفه همیشه با فرزانگی و خردمندی همراه بوده‌اما گاه این معنا را از دست داده است. ولی ما نباید فلسفه را به معنای امروزی آن که در دو،سه قرن اخیر حاکم شده، بدانیم. فلسفه و حکمت به معنای واقعی کلمه در کل تاریخ بشر وجود داشته و اختصاص به غرب هم ندارد؛ در ایران، هند و چین به اشکال مختلف وجود داشته است. متأسفانه در دو،‌سه قرن اخیر تفکر غربی محور تفکر قرار گرفته و حکمت و فلسفه را با معیارهای جدید غربی ـ خاصه بعد از رنسانس ـ مورد نقد و بررسی قرار می‌دهند.
این مسأله قابل تأملی است و این‌که ما فلسفه و حکمت را به یک معنای خاص و یک دوره خاص و یک فیلسوف خاص و یا منطقه جغرافیایی خاص محدود کنیم، هیچ وجه عقلی ندارد. بنابراین فلسفه تا زمان معینی - چه در شرق و چه در غرب - به معنای فرزانگی و خردمندی بوده و فیلسوف هم مرد دانا و خردمند بوده است. سعدی این معنا را به‌خوبی چنین بیان می‌کند:‌
ایهاالناس جهان جای تن‌آسانی نیست
مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر
حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
انسان را از عالم حیوانی به عالم انسانی،‌ عالم خبر و آگاهی و عالم انطباع و بیداری می‌رساند و این معنای فلسفه است و نیز فلسفه، علم انتقاد است. علم نقد و معنای نقد، جزء لاینفک فلسفه است و نظری نیست که با نقد همراه نباشد بلکه نظر، همیشه با نوعی معرفت انتقادی و برهانی همراه است؛ چون حکیمی که با «نظر» به حقایقی رسیده، باید آن را به دیگران تفهیم کند و برای بیان و تفهیم این حقایق، ناچار است زبان اندیشه و الفاظ و روش استدلال را به کار برد و این ارتباط بین نظر و نقد، جایگاه بسیار مهمی دارد.
درد و حیرت
بعضی از فلاسفه، فلسفه را به «حیرت» تعریف کرده‌اند(البته به معنای محمود و نه مذموم و نه آن حیرتی که آشفتگی فکری است) و گاهی نیز بعضی از عرفا و حکمای ما از آن به «درد» تعبیر کرده‌اند؛ درد فلسفی یا حیرت فلسفی. چنان که گفتیم، در علوم، عادت نیست و کسی که مثلاً به ریاضی می‌پردازد، مسلماً علم و دانش دارد اما هنوز با فلسفه فاصله دارد. فلسفه نظر در علم است و خرابی و ویرانی فلسفه در این است که علم به جای فلسفه گرفته شود؛ چیزی که در فلسفه جدید بعد از دکارت روی داده و درد این است که فلسفه را دقیقاً جایگزین علم و علم را جایگزین فلسفه کرده‌اند به طوری که فلسفه، فلسفه علم شده است. اما فلسفه، نظر در علم است؛ یعنی دوباره به آنچه در علم مسلم شده است نظر می‌کنیم.

من کیستم؟
تعریف دیگر فلسفه،‌ علم به امور واپسین است یا به تعبیر ارسطو، علم به مبادی واپسین یا واپسین مبادی و علل. در علوم، از علل بحث می‌شود؛ مثلاً در ریاضی که اثبات می‌کنند چرا این قضیه این‌طور است، این اثبات گاهی بیان علت است و عالم طبیعی که از طریق تجربه به قانون می‌رسد، ‌این قانون را علت چیزها می‌داند. بنابراین هر علمی اگر کشف علت در حوزه خاص باشد، فلسفه با این معنا ارتباط دارد زیرا فلسفه، کشف علل نخستین وجود است(وجود به معنای عام، نه در حوزه خاص مثل ریاضی یا علوم طبیعی).
بنده در اینجا سؤالی مطرح می‌کنم که مربوط به حقیقت خود ما می‌شود. اگر کسی بپرسد «من کیستم؟» و ما این سؤال را از همه علوم بپرسیم، هر کدام از آنها از دیدگاه خودشان پاسخ می‌دهند. زیست‌شناسی «من» را از یک دیدگاه خاص زیستی نگاه می‌کند و به ما زیست‌شناسانه پاسخ می‌دهد، اما تمام وجود ما وجود بیولوژیک نیست. یا اگر از یک جامعه‌شناس بپرسیم «من کیستم؟» او به من اجتماعی و من آن‌گونه که در پهنه اجتماع ظاهر می‌شود توجه دارد و می‌گوید که من همان است که در عرصه اجتماع چنین اعمال و رفتاری دارد و اگر همین سؤال را از یک روان‌شناس بپرسیم، او حالات و رفتار روانی ما را «من» می‌نامد.
حال آیا این قبیل پاسخ‌های علوم برای دانستن این‌که «من کیستم؟» و «من‌ِ من کیست؟» کافی است؟ مسلماً این پاسخ‌ها حق سؤال را ادا نمی‌کند. حال اگر همین سؤال را از یک شاعر عارف بپرسید، چطور پاسخ می‌دهد؟ شخصی از شیخ محمود شبستری - عارف و شاعر بزرگ ایرانی - پرسیده است
: که باشم من، مرا از خود خبر کن
چه معنی دارد اندر خود سفر کن
البته «من» چیزی نیست که بتوان به‌آسانی به آن رسید و سرّ الهی در وجود ماست. اما شیخ شبستری بسیار عالی احکام «من» را بیان کرده و به حقیقت من، بیشتر نزدیک شده است
: دگر کردی سؤال از من که «من» چیست
مرا از من خبر کن تا که من چیست
چو هست مطلق آید در اشارت
به لفظ من کنند از او عبارت
حقیقت کز تعیّن شد معیّن
تو او را در عبارت گفته‌ای من
من و تو عارض ذات وجودیم
مشبک‌های مشکات وجودیم
همه یک نور زان اشباح و ارواح
گه از آیینه پیدا، گه ز مصباح
تو گویی لفظ «من» در هر عبارت
به سوی روح می‌باشد اشارت
چو کردی پیشوای خود خرد را
نمی‌دانی ز جزو خویش، خود را
منِ تو برتر از جان و تن آمد
که این هر دو ز اجزای من آمد
به لفظ من، نه انسان است مخصوص
که تا گویی بدان جان است افسوس
به دوزخ، برتر از کون‌ومکان شو
جهان بگذار و خود در خود نهان شو
به هر حال منظور این است که عارفی در شبستر ایران می‌خواهد با این چند بیت بسیار پرمعنا، انسان را واقف کند به این‌که سرّ الهی در وجود انسان است و به گونه‌ای آگاهی می‌دهد که شاید در هیچ علمی به این درجه ممکن نباشد.

فلسفه و فضیلت

مبحث دیگری که در فلسفه دارای اهمیت است، «مسأله ارزش‌ها» است. مسأله ارزش‌ها از دیرباز محور تفکر فلسفی بوده است؛ چه در تفکر شرق و چه در تفکر یونان و... اما به وجوه و حیثیّات مختلف. شعار بسیار معروف سقراطی این است که علم را همان فضیلت می‌داند و این به تعبیر دیگر، یک معما و پارادوکس است که چگونه علم می‌تواند فضیلت باشد؛ یا علم این معنایی را که ما از آن می‌فهمیم ندارد و یک معنای دیگر دارد و یا این‌که ظاهراً سخن سقراط پارادوکس و تعارض و تناقض است.
به هر حال چگونه علم می‌تواند فضیلت باشد؟ ‌ما می‌دانیم کسانی هستند که علم دارند و فضیلت ندارند. شاید هم سقراط علم را مرتبه دیگری می‌داند. ظاهراً هرگاه ما تصوری داشته باشیم و آن تصور، ملازم با تصدیق باشد، به آن علم می‌گوییم اما از دیدگاه سقراط، آن علم نیست یا درجه بسیار ضعیفی از علم است. علم فضیلت است؛ یعنی تحقق به فضایل نه تصور فضیلت. از دیدگاه سقراط، ‌ما فضایل زیاد نداریم؛ ‌یک فضیلت داریم که فضایل مختلف، جنبه‌های آن هستند؛ فضیلت کلی و حقیقی‌ای که انسان به آن تعلق دارد و دارای جنبه‌های مختلف است؛ مثلاً شجاعت، عدالت،‌سخاوت،‌کرامت. بنابراین افراد(با مراتب شدت و ضعف) صاحب فضیلت هستند و مثلاً امکان ندارد فردی را شجاع بدانیم بدون این‌که حکمت و علم داشته باشد و این فضایل، با هم ارتباط نزدیک دارند.
کشف هستی و هنر زندگی‌کردن
یکی دیگر از تعاریف فلسفه به عقیده بنده، علم به معانی وجود است. تمام هستی معنادار است و شما در این دنیا هیچ چیز بدون معنا پیدا نمی‌کنید
: جهان چون چشم و خط و خال و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
تمام وجود معنادار است و فلسفه، کشف معنای وجود است؛ البته علم هم به معنا نظر دارد و معانی را کشف می‌کند اما معانی نهایی وجود را فیلسوف کشف می‌کند، چنان که در قرآن نیز بیان شده که تمام هستی و هر جزئی از موجودات معنا دارند و چه بسیار کسانی که از این معانی و آیات، بدون دقت رد می‌شوند و غفلت می‌کنند. انسان دچار غفلت‌زدگی و نسیان است. تمام این معانی با ما سخن می‌گویند؛ به شرط آنکه حرف آنها را بفهمیم و قدرت این زبان وجود را درک کنیم. همان‌گونه که هراکلیتوس هم می‌گفت «فلسفه، هم‌سخن‌شدن با موجودات است چون خود موجودات سخن لوگوس و سخن حق و کلام هستند» خدا نیز در قرآن تأکید کرده که ما این کلمه را بخوانیم و در معانی آن تدبر کنیم
. از طرف دیگر فلسفه با زندگی عملی انسان ارتباط دارد؛ به طوری که بعضی فلسفه را هنر زیستن و زندگی‌کردن تعریف کرده‌اند که این خود، عالی‌ترین هنر است.

وضعیت بحرانی

به هر حال اکنون می‌خواهیم بدانیم که فلسفه نزد ما چیست و وضعیت فلسفه ما در حال حاضر چگونه است. در تفکر، مشرق‌زمین مثلاً قوی و غالب بوده است. البته در فلسفه‌های اسلامی در گذشته تقریباً نقد و نظر (به درجات مختلف) با هم بوده‌اند. مثلاً در فلسفه ابن‌سینا جنبه نقدی و استدلالی، بسیار قوی است. مطلبی نیست که در مورد آن برهان و تحلیل نداشته باشد و از کتاب «شفا»ی او که حدود ده یا دوازده جلد است تقریباً هفت الی هشت جلد آن مربوط به منطق و استدلال است. بنابراین وجودشناسی نظری دارد. یا مثلاً در حکمت سهروردی نظر، بسیار قوی است. البته تحلیل هم دارد و اصلاً سهروردی کسی را حکیم می‌داند که جامع حکمت ذوقی و بحثی باشد. حکمت ذوقی همان نظر و حکمت بحثی نیز استدلال و شاید نقد است. به هر حال در مشرق‌زمین، نظر غالب بوده است و نقد (به معنای امروزی) نبوده است.
اما متأسفانه باید بگوییم که ما امروزه در وضعی بحرانی در فلسفه قرار داریم؛ یعنی به رغم این‌که دارای تمدنی هستیم که حکم مستمر و ممتدی داشته و جامع نقد و نظر بوده، ‌اما ضعیف شده و قوت خود را از دست داده است و مانند گذشته سخنگویان بزرگ ندارد؛ در حالی که مثلاً چهارصدسال قبل،‌ ملاصدرا بوده با مکتبی بسیار عظیم یا حاج‌ملاهادی سبزواری بوده با آن همه شاگرد یا در اصفهان در قرن گذشته، حاج‌ملاعلی نوری بوده که وقتی فتحعلی‌شاه از او دعوت کرده که بیاید و در تهران حوزه فلسفی تشکیل دهد،‌ نامه‌ای به وی نوشته و عذر خواسته و گفته که من نمی‌توانم 4هزار دانشجو را رها کنم و بیایم! یعنی در شهری مانند اصفهان، استادان و بزرگانی بوده‌اند با کمال قوت و ما الان این قوت را نمی‌بینیم و خلاصه این‌که دوره جدید، دوره نظر نیست؛ مرگ نظر است.
کانت با نوشتن کتاب «نقد حکمت نظری» مرگ نظر و ممتنع‌بودن نظر را اعلام کرد و هیچ کس هم پاسخ او را نداد، در حالی که پاسخ‌دادن به آن، از دیدگاه حکمت ما کار بسیار آسانی است و خود این‌که بزرگ‌ترین فیلسوف غرب در دوران جدید، مرگ مابعدالطبیعه را اعلام کرده،‌دلالت دارد بر این‌که تفکر نظری، سخنگویانی ندارد و به ضعف گراییده اما تفکر نقدی در دین و در فلسفه‌های تحلیلی امروز به قوت است. ولی این فلسفه نیست؛ ویران‌کننده است. ویران می‌کنیم و نمی‌سازیم و آنها هم که نظر ندارند، نمی‌توانند راهنمای ما باشند. پس ما چگونه می‌توانیم نقد و نظر را با هم پیوند دهیم؛ آن هم با توجه به شبهات فراوانی که از طریق کانت یا هیوم و امثال آنها منتقل شده و تکرار می‌شود؟ و چون فلاسفه ما به این مسائل نمی‌پردازند، این اشکالات و شبهات باقی می‌ماند.
پس ما باید به فلسفه خود بپردازیم زیرا گنجینه‌های بسیار غنی و سرشار ادبی، فرهنگی، حکمی و فلسفی داریم. البته منظور بنده فقط فلسفه نیست. مثلاً کتاب شیخ محمود شبستری پنج یا شش منظومه دارد که سرشار از تفکر، تأمل، تدبر و اصول حکمی است. یا کتاب مولانا هم سرشار از نظر است و شما را از معانی و اسرار و رموز وجود از یک دیدگاه خاص آگاه می‌کند. بنابراین کشف و فهمیدن این گنجینه غنی و انس‌یافتن با آن، بسیار مهم است و این هم کار دانشگاه‌ها و حوزه‌های ماست. از طرف دیگر، جوانان و دانشجویان ما باید به تفکر نقدی آشنا شوند و این مباحث به دور از جار و جنجال فکری مورد نقد و بررسی قرار گیرد. در ایران هم بحمدالله ریشه این درخت نمرده و هنوز قوی است و ان‌شاءالله در آینده‌ای نه‌چندان دور، این درخت بار دیگر برومند شود که بتوان آن را پیوند زد.
در واقع، این پیوندزدن حکمت نظری و حکمت نقدی به معنای کامل در فرهنگ ما رخ داده است. یعنی این حد از ترکیب نظر و عمل و فقه - آن‌گونه که در فرهنگ اسلامی بوده - در فلسفه‌های دیگر کمتر بوده است و ما امیدواریم که با پرداختن صحیح به فلسفه و با حمایت دولتمردان، این تفکر معنوی و اندیشه والایی که همیشه شاخص فرهنگ ما بوده، بار دیگر احیا شود.

فلسفه و دین

اما نکته دیگری که لازم است بدان اشاره شود، ‌این است که حکمت و فلسفه با حکمت قرآن هیچ منافاتی ندارد(برخلاف نظر عده‌ای که معتقدند این دو با هم ناسازگار است). خداوند حکیم است و قرآن کتاب حکمت است و پیامبر(ص) نیز در درجه اول برای حکمت مبعوث شده است. «ویعلمهم الکتاب و الحکمه»؛ عصاره قرآن و لب‌ لباب آن، حکمت است اما ما قرآن را این‌گونه نگاه نمی‌کنیم. حکمت به معنای نظری عمیق و دقیق و به معنای نقدی، همان چیزی است که قرآن «عقل و فهم» می‌گوید و ما را به فهم وجود و تعقل درباره وجود دعوت می‌کند. بزرگ‌ترین ضربه‌ای که می‌توان به دین و فرهنگ اسلامی زد، این است که تعقل و تفکر و تعمق و نظر در حقایق وجود را از تفکر دینی برداریم و بنابراین حکمت و نظر به معنای عمیق و دقیق کلمه، نه‌تنها با دیدگاه دینی منافاتی ندارد بلکه توافق و تناسب نیز دارد.



آزمايش آدمى
نوشته Merriam Dauvarri


خداوند در آفرينش انسان از روح خودش در او دميد، سپس به او اختيار داد تا با استفاده از اين نعمت، در دو راهى‌هاى زندگى و انتخابِ ميان خير و شرّ، خدمت وخيانت، و خدا و شيطان، رشد و كمال يابد. اما انتخاب ِدرست نيازمند انديشه كردن و تلاش وتكاپو با قبول زحمت و محروميت است كه : نابرده رنج گنج ميسر نمى‌شود.
آزمايش در نظر مردم، سنجشى است براى كسب اطلاع از نتيجه آزمون در باره آدميان يا اشياء و امورذهنى، اما خداوند عليم و خبير كه محيط به ظاهر و باطن ماست، چه نيازى به آزمودن دارد كه اين همه در قرآن ازامتحان انسان‌ها سخن مى‌گويد؟
به نظر مى‌رسد برداشتى كه از آزمون الهى در فرهنگ دينى ما مى‌شود، چندان با فلسفه امتحان كه در متن آيات و معناى واژه‌هاى مرتبط با آن فهميده مى‌شود سازگار نيست. به اين دليل شايسته ديده شد نگاهى اجمالى به ميدان معنى شناسى "آزمايش" در معرفت دينى بيندازيم و كلمات بكار رفته در آن را مورد تأمل قرار دهيم.
اين كلمات از اين قرارند: امتحان، اختبار، تمحيص، تمخيض، ابتلاء و فتنه. كه سعى مى‌كنيم به معناى اصلى و تفاوت آنها با يكديگر آگاه شويم.

امتحان
امتحان از ريشه "مَـحِـنَ" از مصدر "مِحْنِت"، به كارى گفته مى‌شود كه با سختى و دشوارى همراه است. يعنى براى رسيدن به نتيجه مطلوب و مقصود محبوب، بايد خود را براى سختى‌ها آماده كرد و از عهده آن برآمد. در كتاب‌هاى لغت كاربرد اين واژه را در زمينه‌هاى زير تعريف كرده‌اند:
پالودن نقره از طريق گداختن آن در كوره ذوب فلزات براى رسيدن به خلوص عيار، گل و خاك را از چاه بيرون كشيدن براى رسيدن به آب، كشيدن چرم براى نرم و نازك و قابل عرضه كردن آن، تازيانه زدن براى تأديب و تربيت. علاوه بر مفهوم "سختى"، مفهوم تداوم و استمرار نيز در كلمه امتحان وجود دارد. مثل: تمام روز را در حال تلاش يا راه رفتن بودن، راه بردن شتر تا جائى كه خسته شود، پوشيدن جامه به مدت زياد تا پوسيدن آن.
با ملاحظه اين كاربردها در مى‌يابيم كه مفهوم امتحان، نه اطلاع يافتن از نتيجه يك آزمون، بلكه طى طريق سختى است كه براى رسيدن به مقصود بايد تحمل كنيم. اين واژه فقط دوبار در قرآن آمده است كه در زير مشاهده مى‌كنيد:
حجرات ۳- (درباره مسلمانانى كه با رعايت ادب و احترام در برابرپيامبر توانسته بودند بر فرهنگ قبيله‌اى و خُلق و خوى دوران جاهليت، كه از دور و با صداى بلند يكديگر را خطاب مى‌كردند غلبه يابند).... اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوي..
ممتحنه ۱۰- ( درباره زنان مهاجرى كه با ترك همسر مشرك خود به مدينه روى آورده و به جامعه اسلامى روى مى‌آوردند و شرايط حساس زمانه ايجاب مى‌كرد مورد شناسائى دقيق قرار گيرند تا مبادا انگيزه‌اى ديگر فردى يا سياسى موجب آن شده باشد).
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ ۖ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِهِنَّ ۖ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْكُفَّارِ ۖ لَا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلَا هُمْ يَحِلُّونَ لَهُنَّ ۖ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا ۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْكِحُوهُنَّ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ ۚ وَلَا تُمْسِكُوا بِعِصَمِ الْكَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْيَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ۚ ذَٰلِكُمْ حُكْمُ اللَّهِ ۖ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ
اى كسانى كه ايمان آوردهايد چون زنان با ايمان مهاجر نزد شما آيند آنان را بيازماييد خدا به ايمان آنان داناتر است پس اگر آنان را باايمان تشخيص داديد ديگر ايشان را به سوى كافران بازنگردانيد نه آن زنان بر ايشان حلالند و نه آن [مردان] بر اين زنان حلال و هر چه خرج [اين زنان] كردهاند به [شوهران] آنها بدهيد و بر شما گناهى نيست كه در صورتى كه م هرشان را به آنان بدهيد با ايشان ازدواج كنيد و به پيوندهاى قبلى كافران متمسك نشويد [و پايبند نباشيد] و آنچه را شما [براى زنان مرتد و فرارى خود كه به كفار پناهنده شدهاند] خرج كردهايد [از كافران] مطالبه كنيد و آنها هم بايد آنچه را خرج كردهاند [از شما] مطالبه كنند اين حكم خداست [كه] ميان شما داورى مىكند و خدا داناى حكيم است

تـَمحيص
به موضوع آزمون از زواياى مختلفى مى‌توان نگريست؛ قبول رنج و سختى يك بُعد قضيه است كه دركلمه "امتحان" جلوه مى‌كند، تصفيه و پالايش نيز كه نتيجه تحمل اين سختى‌هاست، بُعد ديگرى است كه در كلمه "تمحيص" مشاهده مى‌گردد.
تمحيص (كه از نظر قواعد زبان عربى در باب تفعيل آمده)، از ريشه "مَحَنَ" مشتق شده كه به نوعى دلالت بر پاك و پيراسته شدن از پليدى و پلشتى مى‌كند. مواردى كه كتاب‌هاى لغت از كاربرد اين كلمه در زمينه‌هاى مختلف ذكر كرده‌اند به قرار زير است: زَر را گداختن و ناخالصى‌هايش را جدا كردن (كاربردى كه دركلمات امتحان و فتنه هم ديده مى‌شود)، بهبود يافتن از بيمارى، از ميان رفتن بدى و دشوارى، گوشت را از اضافات رگ و پى پاك كردن، بيرون آمدن خورشيد از حجاب ابر و گرفتگى آسمان، جلا دادن سرنيزه، خالص و ناب كردن نوشابه، غفران الهى كه بنده را پاك و مبرا از گناه سازد.
اين واژه دو بار در قرآن به كار رفته است. هر دوبار در سوره آل عمران در باره هدف و فلسفه جنگ وجهاد دفاعى در اسلام:
آل عمران آيات ۱۴۰ تا ۱۴۳ـ إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ۚ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ ؛ وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ ؛ أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ ؛ وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ
اگر به شما آسيبى رسيده آن قوم را نيز آسيبى نظير آن رسيد و ما اين روزها[ى شكست و پيروزى] را ميان مردم به نوبت مىگردانيم [تا آنان پند گيرند] و خداوند كسانى را كه [واقعا] ايمان آوردهاند معلوم بدارد و از ميان شما گواهانى بگيرد و خداوند ستمكاران را دوست نمىدارد ؛ و تا خدا كسانى را كه ايمان آوردهاند خالص گرداند و كافران را [به تدريج] نابود سازد ؛ آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مىشويد بىآنكه خداوند جهادگران و شكيبايان شما را معلوم بدارد ؛ و شما مرگ را پيش از آنكه با آن روبرو شويد سخت آرزو مىكرديد پس آن را ديديد و [همچنان] نگاه مىكرديد
آل عمران آيه ۱۵۴- ..... يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا ۗ قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمْ ۖ وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ
... مىگفتند اگر ما را در اين كار اختيارى بود [و وعده پيامبر واقعيت داشت] در اينجا كشته نمىشديم بگو اگر شما در خانههاى خود هم بوديد كسانى كه كشته شدن بر آنان نوشته شده قطعا [با پاى خود] به سوى قتلگاههاى خويش مىرفتند و [اينها ] براى اين است كه خداوند آنچه را در دلهاى شماست [در عمل] بيازمايد و آنچه را در قلبهاى شماست پاك گرداند و خدا به راز سينهها آگاه است

تـَمخيض
اين واژه كه فقط يك بار در قرآن به معناى "درد زايمان" آمده است، نشانگر نهايت درد و رنجى است كه لازمه هر تولدى مى‌باشد. آيه مورد نظر كه درتوصيف شرايط تولد بنده پاك و پرهيزكار حق، حضرت عيسى بن مريم پس از دردى سهمگين در تنهائى و تبعيد آمده است، اشاره‌اى بس لطيف به عمق معنائى اين واژه دارد:
مريم ۲۲و ۲۳- فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا ؛ فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَىٰ جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنْتُ نَسْيًا مَنْسِيًّا
پس مريم به عيسى آبستن شد و با او به مكان دورافتادهاى پناه جست ؛ تا درد زايمان او را به سوى تنه درختخرمايى كشانيد گفت اى كاش پيش از اين مرده بودم و يكسر فراموش شده بودم
گوئي "تمحيص" در مسير پالايش خود به "تمخيض" (درد زايمان) مى‌رسد كه نماد سخت‌ترين دردهائى است كه نويد تولد نوينى مى‌دهد. حضرت مريم نيز كه در قرآن به پاكى فوق‌العاده ستوده شده است، پس از عمرى تلاش در مسير طهارت نفس سرانجام كلمه‌اى را به دنيا آورد كه در قرآن " كلمة الله" ناميده شده است (آل عمران ۳۹ و ۴۵ و نساء ۱۷۱).
معناى ريشه‌اى كلمه "مخض" در زبان عربى، زير و روشدن و بالا و پائين رفتن است؛ مثل امواج متلاطم دريا، زير و رو شدن توده‌هاى ابربه هنگام طوفان و تكان‌هائى كه در روستاها براى استخراج كره از دوغ مى‌دهند و بالا و پائين رفتن جنين آماده براى تولد در رحم مادر. اصطلاحى معروف است كه «در زير و رو شدن روزگار جوهر وجودى انسان شناخته مى‌شود» (في تقلب الاحوال تعرف جواهرالرجال). به اين ترتيب مشكلات زير و رو كننده‌اى كه از آن وحشت مى‌كنيم، در درون خود حامل نعمتى است كه ما را مى‌سازد.
ابرها تا از طريق باد، بالا و پائين نروند متراكم نمى‌شوند و بارانى نمى‌بارد. كـَره نيز در بالا و پائين رفتن در مشك، خود را از دوغ و دوشاب جدا مى‌كند. جنين نيز با جابجائى و تغيير موقعيت، راه خروج به دنياى تازه را پيدا مى‌كند.
اين كلمه هرچند در قرآن فقط يك بار آمده است، اما در نهج‌البلاغه بارها تكرار شده است. از جمله خطبه زير كه به طرز بى‌نظيرى، گوئى قصدى براى آموزش در كار بوده است، حضرت علىۗ همه واژه‌هاى مربوط به آزمون انسان را در يك عبارت آورده‌اند:
خطبه ۱۹۲ (بند۳۹)- در باره انبياء و اولياء خدا:
و كانوا قوما مستضعفين، قد اختبرهم الله بالمخمصه، و ابتلاهم بالمجهده، وامتحنهم بالمخاوف، و مخضهم بالمكاره، فلا تعتبرواالرضي والسخط بالمال والولد جهلا بمواقع الفتنه والاختبار في موضع الغني والاقتدار....
آنها مردمانى تحت ظلم و ستم (به ضعف كشيده شده) بودند كه خداوند آنان را با گرسنگى، مجاهدت‌ها، شرايط ترسناك و ناملايمات و سختى‌هاى زندگى آزموده بود. پس چنين نتيجه نگيريد كه مال و اولاد را دليل رضايت يا خشم خدا بگيريد كه اين قضاوت نشانه نادانى نسبت به آزمون الهى در شرايط گشاده يا تنگ دست بودن است.

اِختِبار
اختبار(در باب افتعال) از ريشه "خبر" واژه ديگرى در ميدان معنى شناسى آزمون است كه بر خبرِ حاصل از آزمون و نتيجه و محصول آن دلالت مى‌كند. آيات زير معناى اين واژه را نشان مى‌دهد:
محمد۳۱- وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّىٰ نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ
و البته شما را مىآزماييم تا مجاهدان و شكيبايان شما را باز شناسانيم و گزارشهاى مربوط به شما را رسيدگى كنيم
توبه ۹۴- (در باره منافقين گريزان از شركت در جهاد) يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ ۚ قُلْ لَا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ ۚ
هنگامى كه به سوى آنان بازگرديد براى شما عذر مىآورند بگو عذر نياوريد هرگز شما را باور نخواهيم داشتخدا ما را از خبرهاى شما آگاه گردانيده و به زودى خدا و رسولش عمل شما را خواهند ديد آنگاه به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانيده مىشويد و از آنچه انجام مىداديد به شما خبر مىدهد <ازمهندس عبدالعلى بازرگان>






حکمت، مایه سعادت
نوشته Merriam Dauvarri


حکمت چیست ؟ واژه شناسان حکمت را به دانش،عقل ،اتقان و استحکام ،‌بازداشتن ( منع ) و... معنا کرده‌اند.
“حکمه” بر وزن “فعله” مصدر نوعی است که بر نوعی از علوم و معارف اطلاق می‌شود و از اتقان و استحکام بالایی برخوردار است و با به کار بستن آن مانع از جهل و هلاکت خواهد شد .
راغب اصفهانی در کتاب ارزشمند” مفردات “ حکمت را این طور معنا کرده است : تلاقی علم و عقل در دستیابی به حقیقت را حکمت می‌گویند “ الحکمه اصابه الحق بالعلم و العقل “
آنچه از معنای حکمت می‌توان به دست آورد این است که حکمت از تلاقی “ علم” و “عقل” و “عمل” متولد می‌شود و هرگاه این مقولات سه گانه در تعامل با یکدیگر عمل کنند نورانیتی ایجاد خواهد کرد که انسان را به قله رستگاری می‌رساند و آن نورانیت چیزی جز حکمت نیست .
حکمت از نگاه پیشوایان: حضرت علی ( ع) از حکمت به نور معرفت تعبیر می‌کند و می‌فرماید : حکمت چراغ معرفت است .” الحکمه ضیاء المعرفه “.
حضرت مسیح (ع) می‌فرماید : حکمت نور هر دلی است “ ان الحکمه نور کل قلب” .
خداوند در قرآن کریم فرموده است : به هر کس حکمت عطا شود خیر فراوانی به او داده شده است.” و من یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا “ .
اقسام حکمت : اندیشمندان برای حکمت انواع و اقسامی را بیان کرده‌اند ؛
حکمت نظری: مقصود از این حکمت هرگونه دانش و معرفتی است که برای رشد وتعالی انسان ضروری است مانند دانستنی‌هایی که مربوط به اعتقادات ،‌اخلاقیات واعمال می‌شود .
حکمت عملی: منظور از این حکمت دانستن معارفی می‌باشد که هدف از آن عمل است مانند علم تهذیب و اخلاق ،علم تدبیر منزل، علم سیاست و ...
حکمت حقیقی: مراد از حکمت حقیقی نورانیت و بصیرتی است که در نتیجه به کار بستن حکمت عملی حاصل می‌شود .
شمس تبریزی انواع حکمت را سه گونه می‌داند و می‌گوید : حکمت بر سه گونه است :‌یکی گفتار، دوم کردار، سوم دیدار.
حکمت گفتار ،عالمان راست
حکمت کردار، عابدان راست
حکمت دیدار ، عارفان راست
علی(ع) فرمود : حکمت، گمشده مومن است . “ الحکمه ضاله المومن . در فرهنگ اسلامی انسان مومن در هر حال به دنبال حکمت است و گمشده‌ای جز حکمت ندارد.
حکمت از چنان ارزشی برخوردار است که انسان‌های آگاه و با بصیرت قدر و قیمت آن را می‌شناسند و لذا همیشه به دنبال ‌آن هستند تا در هر کجا و نزد هر کس که آن را یافتند بگیرند.
“ پیامبر اعظم (ص) فرمود : بهترین بخشش و نیکوترین هدیه , سخن حکیمانه‌ای است که آن را با گوش جان می‌شنوی “ نعم العطیه و نعم الهدیه کلمه حکمه تسمعها “
در تعالیم تربیتی اسلام برای دستیابی به حکمت راه‌های مختلفی معرفی شده است که اگر انسان با ایمان از آن مسیرها طی طریق نماید به نورانیت حکمت خواهد رسید که در اینجا فرصتی برای تشریح آن نیست تنها به یک مورد که نقش کلیدی برای به دست آوردن حکمت دارد اشاره می‌کنیم : حضرت علی (ع) فرمود : حکمت میراث تقوا و میوه شجره طیبه صداقت است . “ الحکمه میراث التقوی و ثمره الصدق “
تعریف علامه طباطبایی از حکمت: «حکمت قضایای مطابق با واقع است. قضایایی که به گونه‌ای سعادت انسانی را در بر می‌گیرد؛ مثل معارف الهی مربوط به مبداء و معاد.»
لقمان حکیم از آن جهت حکیم بود و به آن حکیم گفته می‌شد که حقایق ناب مطابق با واقع در ابعاد مختلف اعتقادی، اخلاقی، عملی، با جان او عجین و در عملش متبلور بود.
حکمت زیباترین, رساترین و نزدیک‌ترین ارتباط منطقی هستی را از طریق نفس ناطقه با انسان برقرار می‌کند .
حکمت از جمله بخشش‌های خداوند در دنیا به صالحان است. خداوند به برخی از بندگان که تشنه معرفت و جویای حقیقت‌اند، به پاس عبودیت‌شان، حکمت می‌بخشد و آنان را سیراب می‌کند.
هیچ سرمایه‌ای به ارزش و بزرگی حکمت نیست. خداوند متعال دنیا را «متاع قلیل» (کالایی کم‌ارزش) می‌داند در حالی که حکمت را «خیر کثیر» می‌داند.
در آیه 269 سوره بقره چنین آمده است:« من یوت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً » ( هر کس از حکمت برخوردار شود، از خیر کثیر برخوردار گشته است


فارسی
Pr home next
English click
Akhavan Home Page