برای مشاهده این مقالات بر روی آنها کلیک کنید
Welcome to "Spirituality" pages...g9....به صفحات"معنویات" خوش آمديد
In the name of GOD, the most beneficent, the most merciful.

Read in the name of your Lord who creats.

bismilla
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
بنام ایزد رحمتگر مهربان

بخوان بنام پروردگارت ، آنکه بیافریند

فارسی
Pr home next
English click
Akhavan Home Page

dad04
دکتر حسین اخوان


اسفند ماه 1390
نتهای فیس بوک

1-حوزه های علوم دینی در آموزش و پرورش دانشمندان دینی موفق نبوده اند
2-شرمتان باد ،ای کسانیکه با "دروغگو" همکاری میکنید
3-راه رهایی از دشواریها
4- تکامل (فرگشت) انسان، دو نظریه متضاد
5-خدایتان قلابی و اسلامتان بت پرستی است
6-عقیده بمعنی باور بسته است
7-خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی - بخش نخست
8-خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی - بخش دوم
9-خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی - بخش سوم
10-خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی - بخش چهارم
11-فرهنگ گریه و زاری را دوست ندارم
12-افکار نیک، رفتار نیک، کردار نیک
13-عرفان (شناخت حق) چیست و عارف کیست؟ رفاه و آسایش، امنیت و آرامش و جمع آن دو
14- بهینه زندگی کردن بر سه اصل استوار است
15-جهان بینی شما کدامست؟




(1) : حوزه های علوم دینی در آموزش و پرورش دانشمندان دینی موفق نبوده اند

July 24, 2009

از آنجا که اجتماع انسانی باید آيین و روشی برای زندگی داشته باشد و ایرانیان صدها سال است که دین اسلام را پذیرفته اند و
ازآنجا که بفرموده قرآن باید گروهی در معارف دینی تفقه کنند و با اجتهاد پاسخی برای پرسشهای مسلمانان بدست آورند و
از آنجا که اکثریت ایرانیان خود را پیرو مکتب شیعه اثنی عشری میدانند و از علمای حوزه چشمداشت همدلی و همجوری عقیده دارند-
این پرسش پیش میآید که چگونه است که در مورد کشورمداری اختلاف رای فاحشی در میان مراحع تقلید وجود دارد؟
گروهی میگویند امور کشورداری کلا از وظایف علماء دینی نیست و اختلاط (قدرت) حکومت با (قداست) دین باعث انحطاط هردو میشود .
گروهی دیگر براین عقیده اند که امور کشور باید تحت نظر فقیه جامع الشرایطی باشد که مورد قبول مردم است و با رای آنها برگزیده میشود . در واقع مشروعیت حاکم را منوط به مقبولیت مردم میدانند .
گروه سوم کسانی هستند که فقها را نواب امام دوازدهم و منصوب ونماینده خدا میشمارند! وولایت مطلقه فقیه را نامحدود میدانند . معتقدند که انتخاب مردم جنبه تشریفاتی و ظاهری دارد (بخوانید فریبکاری!) و عملا مردم باید کورکورانه و مقلدانه حاکم فقیه را پیروی و اطاعت کنند (دیکتاتوری دینی).
چگونه است که در امر مهمی چون کشورمداری سه نظر متضاد میتواند خودنمایی کند؟ و راه چاره چیست؟؟ آیا درون حوزه مکانیسمی وجود دارد که این نقیصه را رفع کند؟ یا خارج ار حوزه باید بفکر اقدامی بود!؟


2: شرمتان باد ،ای کسانیکه با "دروغگو" همکاری میکنید


Aug. 3, 2009

شرمتان باد ای کسانیکه خود را آیت الله مینامید و بنام خدا دروغ و نیرنگ بهم میبافید . این چگونه "مکارم اخلاقی" است؟
شرمتان باد آیات عظامی که خودرا مرجع تقلید شیعیان میدانید و قادر به کنترل شاگردان دست آموز خود نیستید . دست کم بدانها و اعمال پلیدشان اعتراض کنید و "تقیه" را که دروغی بیش نیست کنار بگزارید .
شرمتان باد که بهترین سالهای زندگیتان را در بیغوله های حوزه ها بیهوده سپری کرده اید و بنام پیروان امام علی(ع) پوستین پارسایی را وارونه پوشیده اید . پوستین روحانیت را از تن بدر آورید و برای باقیمانده عمرتان کار و پیشه ای برگزینید که بخلق خدا خدمتی کرده باشید . تا کنون که انگل جامعه بوده اید انگلی که از خون مردم مکیده اید و آنها را رنجور و ناتوان نموده اید در حالیکه همیشه میگفتید "کسی از راه دین نباید ارتزاق کند!".
شرمتان باد که قرآن را میخوانید ولی کور و کر و لالید و نهج البلاغه را میشناسید ولی از عدل علی (ع) بویی نبرده اید . مگر در قرآن ، سوره غاشیة آیة 22 به پیامبر گرامی گفته نمیشود که "لست علیهم بمسیطر" . اگر پیامبر بر مردم سیطره ای ندارد شماها دیگر چه میگویید؟
شرمتان باد که نماز میخوانید ولی از وصال حق محرومید ، روزه میگیرید ولی بجز گرسنگی چیزی عایدتان نمیشود ، حج میروید ولی بت پرستید ، خمس و زکات را هم بعوض دادن میگیرید! و برای خود دکان باز کرده اید ، امر بمعروف و نهی از منکر را هم وارونه نموده اید . این چه دین و آيینی است که بخورد مردم بیسواد و جاهل میدهید؟ چرا باید مردم مقلد شما بیدینان باشند؟
شرمتان باد ، هزاران شرم ! بس کنید! حیا کنید! بخود آیید و بدانید که "از پس امروز بود فردایی".

مسلمانان حقیقی در ایران برآنند که در حوزه علمیه را برای همیشه گل بگیرند و با تأسیس دانشکده فرهنگ و حقوق ، کارشناسان و دانشمندان دینی فرهیخته ومتخلق بمکارم اخلاقی راتربیت و تحویل جامعه نمایند که پاسخگوی هزاران پرسش خصوصی جوانان برومند کشور باشند . انشاءالله تعالی


3: راه رهایی از دشواریها

September 20, 2009 ·

ولا تقف ما لیس لک به علم ..... (قرآن 15:36) از آنچه بدان دانشی نداری پیروی و دنباله روی مکن (ترجمه فارسی)

ز گهواره تا گور دانش بجوی
توانا بود هرکه دانا بود

مراجع تقلید و فقهای دست پرورده شان در امور کشورداری هیچگونه مزیتی بر دیگران ندارند و باید از برتری جویی پرهیز کنند. مشکلاتی که ایران در سی سال گذشته تجربه نموده و اینک بصورت جنبش سبز بدان واکنش نشان میدهد نتیجه بدآموزیهای مکتب شیعه است که مردم را مقلدوار پیرو مجتهدین و فقها بار آورده است. در حالیکه طبق آیه فوق، قرآن همه را به دانش اندوزی ترغیب نموده از پیروی جاهلانه پرهیز میدهد. تقلید و قلاده بر گردن وار پیروی دیگران کردن برای سگها و میمونهااست و قیمومیت تنها بدرد افراد صغیر و ابله میخورد. انسان بالغ و آگاه، آزاد است و با نیروی اراده و تقوا میتواند زندگی پر از صلح و صفایی داشته باشد.
بیاد دارم که چندی پیش در زادگاهم یزد با عده ای از معتقدین به "ولایت فقیه" بحث میکردیم. یکی از آنها که خیلی خودرا زیرک می پنداشت گفت:"خوب اگر من بیمار شوم به کی مراجعه میکنم؟ به دکتر، نه؟! پس در امور دینی هم باید به علمای دین رجوع کرد، مگر نه؟؟ او مراجعه و مشاوره را با تقلید و پیروی کورکورانه مخلوط کرده بود. این کاملا عقلانی است که در هر کاری به کارشناس آن مراجعه نموده نظرخواهی کنیم ولی اگر مثلا مهندسی گفت این خانه را با ستونهای پنبه ای بنا کنیم آیا هیچ عقل سلیمی آنرا می پذیرد وکورکورانه پیروی میکند؟. حال علمای دین هم اگر در امری نظری دارند اظهار کنند ولی اگر دیگران آنرا درست ندانستند نباید انگ بیدینی، ارتداد، کفر، شرک و .... بدانها زد و حتی فتوای مرگشان را صادر نمود. گفته آقایان که وحی منزل نیست. دیدگاهها و نظرات آنهااست که ممکن است درست یا نادرست باشد. مثلا همین نظریه ولایت فقیه که آقایان معتقدند فقها باید همه کاره مملکت باشند هیچ پایه عقلانی ندارد. فقها در امر زمامداری هیچ مزیتی بر دیگران ندارند و متأسفانه چون اکثریت آنها خودرا تافته ای جدا بافته و برتر از عوام(کالانعام)می پندارند دچار خود بزرگ بینی، خودپسندی، تسلط و ظلم وستم بر مردم میشوند همانطور که تجربه سی ساله جمهوری اسلامی گواه آنست.
امر کشورداری باید برپایه خرد جمعی و توسط دانایان و کارشناسان هر رشته انجام گیرد و بهترین روش زمامداری مردمسالاری با مدیریت نخبگان یعنی دانایان فرهیخته است.
اینک که گروهی از فقها و مراجع تقلید بعیوب نظام پی برده و علم مخالفت را در برابر ستمکاریهای حکومت برافراشته اند باید علنا اذعان کنند که فقها هیچگونه برتری در امر حکومت بر دیگران ندارند و "ولایت فقیه" تنها در مشورت دادن بمردم و یاری و یاوری آنها خلاصه میشود و اعلام شود که لغت "فقیه" در همه جای قانون اساسی بمعنای حقیقی آن یعنی شخص فهیم و دانا در رشته های مختلف امور کشوراست و نه فقهای حوزه های علمیه. اگر علمای دین و فقها دین خود را بمردم خوب ادا کنند مردمی متدین به اسلام و متخلق بمکارم اخلاقی خواهیم داشت که با انتخاب آزاد خود حکومتی کاملا اسلامی بوجود خواهند آورد.
ناگفته نماند که دانشمندان دینی چون دانشمندان رشته های دیگر باید در رشته معارف اسلامی دانشگاه ها با ضوابط و برنامه های مشخصی تحصیل کرده سلسله مدارج علمی را تحت نظر استادان مربوطه طی نمایند. فارغ التحصیلان معارف دینی هرگاه ار حوزه معلوماتی خود تجاوز کنند باید تنبیه انظباتی شده ملزم به دیدن دوره تکمیلی و گذراندن امتحان مجدد گردند. اینست راه صحیح و مسالمت آمیز تحولات وقایع ایران که میتواند با توجه جنبش سبز و به جلوداری آقای موسوی رئیس جمهور منتخب مردم عملی شود .
انشاء الله



4: تکامل (فرگشت) انسان، دو نظریه متضاد


April 16, 2010

دو تئوری علمی در باره تکامل وجود دارد. داروین و پیروانش تئوری موتاسیون ژنتیک ،"انتخاب اصلح"(Natural Selection) و بقاء نوع را پیشنهاد کرده اند و نظریه لامارک که عوامل محیطی را سبب تغییرات ژن Epi-genetic و ایجاد موجودی برتر میداند. طبق نظریه داروین موجودات زنده و از جمله انسان برای بقاء ناچار به تنازع هستند در حالیکه نظریه لامارک تکامل را امری رحمانی، ربانی و با هماهنگی و وحدت میداند.
بیولژیستهایی که روش کار یاخته ها را بررسی میکنند امروزه دریافته اند که گرچه ژن و "دی-ان-ا" (DNA) بصورت الگو، پروتئین سازی در سلول را تنظیم و اداره میکنند ولی خود در اثر دستورهایی که از "گیرنده های" (Receptor) جدار سلول میرسد فعال یا غیر فعال میگردند. و بدین ترتیب است که تریلیونها سلول مشکله بدن گرچه همگی در داشتن ژنها یکسانند ولی برحسب داشتن رسپتورهای گوناگون به صور مختلفی درآمده وظایف متفاوتی را انجام میدهند. همچنین است تک سلول "زیگوت" که در آزمایشگاه (و نیز پیش از ورود در رحم) به دو، چهار، هشت و .... سلول مثل خود تقسیم میشود در حالیکه چون در رحم کاشته شود (تحت تأثیر عوامل مادری) با تقسیم های متوالی سلولهای گوناگونی پدید میآیند که سرانجام بافتهای مختلفی مانند پوست
، گوشت، استخوان، مغز و غیره را بوجود میآورند. این پژوهش ها مؤید نظریه اپی-ژنتیک لامارک است و نظریه داروین را رد میکند. تریلیونها سلول بدن انسان با زیلیونها رسپتورهای گوناگون که دارند پیامهای هم آهنگ کنندگی خود را از طریق "پپتیدها، ایکوزونوئیدها، و هرمونها"(Ligands) بیکدیگر میرسانند. 10 - 20 بیلیون سلول عصبی(نورون) با تریلیونها سیناپس و ارتباطات الکترو-کمیکال و نوروپپتیدی که پیدا میکنند رل اصلی را در این هماهنگی بعهده دارند. این ارتباطات در همه موجودات زنده موجود است و بطور اتوماتیک و ناخودآگاه انجام میگیرد. تنها در انسان است که نورونهای بخش پر-فرنتال نئوکرتکس با تکامل و رشد بیشتر ظاهرا دارای رسپتورهایی شده اند(روح دمیده شده) که نه تنها از کار سلولهای بدن (و بویژه نورونهای دیگر) آگاهند(خودآگاهی)، بلکه با دریافت و ایجاد "توان دماغی"(Mental Force)قادرند ذهن و شعور فرد را از حالت "اتوماتیک" بیرون آورده تحت کنترل خود درآورند(خرد ورزی). و این پدیده ای گرامی است که راه را برای تکامل بیشتر و نزدیکتر شدن به "حق" هموار مینماید




5:خدایتان قلابی و اسلامتان بت پرستی است

May 12, 2010 ·


خدایان آقایان خامنه ای، مصباح، جنتی، یزدی، خاتمی کرمانی و دار و دسته شان قلابیند و اسلامی را که ادعا میکنند بت پرستی است. آنها خدای"الرحمن الرحیم" اسلام را بوجودی ترسناک و ترساننده تبدیل کرده اند و با ادعای نمایندگی از او از هیچ درنده خویی و ددمنشیی رویگردان نیستند. این خدای ابراهیم، موسی،عیسی و محمد(ع) نیست این ساخته و پرداخته خاخامها و فقهای مااست که آنها را مالک جان و مال و ناموس مردم نموده و سلطه ولایت مطلقه و حکومت خودسرانه بدانها اعطا کرده است!؟ این خدا قلابی است. این نیروی اهریمنی و شیطانی است که آنها را بصورت جانورانی درنده درآورده تا ایران را بجنگلی هراسناک تبدیل نمایند. خامنه ای فریبکار که حکومتش را ملهم از آیة " اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم" معرفی میکند خوب میداند که اولوالامر بمعنی "ولی فقیه" نیست و در سراسر قرآن حتی نامی از ولی فقیه برده نشده. اولوالامر بمعنی کارگزاران است و "منکم" بمعنی"ازشما". و البته اطاعت کارگزاران برگزیده مردم(آنهم برای مدتی که انتخاب شده) لازمه زمامداری است. کحای قرآن میگوید که ولی فقیه نماینده خدااست و چون کشفش! کردید دیگر عزلش نمیشود کرد!؟ پیامبران الهی هم نماینده خدا نبودند بلکه رسول (پیامرسان) و عبد او بودند. زهی وقاحت، زهی بیشرمی.ا مردم ایران بویژه جوانان و دانشجویان دیگر آگاه شده اند و گول این مزخرفات را نمیخورند.ا
آیاخدای سعدی سخنوربزرگ ایران درست تراست که میگوید: میازارموری که دانه کش است
یا خدای فقهای نفهم وبیماری که از کشته شدن همنوع خود شاد میشوند(جنتی) و میخواهند خرخره مردم را بجوند(خاتمی کرمانی)!؟
آیا خدای فردوسی بزرگتر است که میگوید: توانا بود هرکه دانا بود--زدانش دل پیر برنا بود یا خدای فقیه احمقی که ایجاد زلزله را بدلیل بی چادری زنان میداند!!؟
این بیخبران از دین و دنیا می پندارند هنوز در کوره دهی شکل مار میکشند و مردم بیسواد را گول میزنند . نمیدانند که اینک پهنه گیتی بصورت دهکده ای جهانی درآمده و هر گفتار یا کردار غلطی بدون بازخواست نمیماند

زمان توبه و عذر است و وقت بیداری-- که پنج روز دگر میرود به استعجال
من آنچه شرط بلاغ است باتو میگویم-- تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال




6: عقیده بمعنی باور بسته است


Thursday, June 3, 2010 ·

عقیده ها و عقده ها را باز کنیم

عقیده و عقده هر دو لغتی عربی و از ریشه ع-ق-د بمعنی گره زدن و بستن میباشد. در هفت آیه قرآن آمده که در باره عقد نکاح(پیوند زناشویی)، عقد به اًیمان(پیمان با سوگند) و عقده لسان(لکنت زبان)است. در هیچ جای قرآن از عقیده دینی یا اعتقاد بخدا سخنی نرفته و برخلاف برداشت عموم نه تنها امری پسندیده نیست بلکه طبق آیه 113:4 از شر ذهنیات گره خورده(من شر النفاسات بالعقد) به پروردگار باید پناه برد. بنظر من این کجروی از آنجا سرچشمه گرفته که عقیده را برابر با "باور" فارسی آورده اند در حالیکه معنای واقعی عقیده "باور بسته" است. باور همان اندیشه ایست که ذهن(نفس) فرد مکررا تکرار میکندو بطور طبیعی با اندیشه های گوناگون تغییر مینماید. هرگاه کسی با "دگراندیشی" موافق نباشد و باور خود را بسته نگهدارد معتقد به اموری میشود که "ایستا" است (و آب ایستاده بگندد). اندیشیدن (تفکر)، خردورزی(تعقل) و دانش آموختن(علم) از نعمتهای الهی به انسان است و منع آن رکود مغزی بدنبال دارد. پس پناه ببریم بخدا از نفوسی که بسته اند و بخیال خود بخدا اعتقاد دارند. در قرآن همه سخن از ایمان است و کار آشتی جویانه(عمل صالح) که در اثر تقویت تقوی(کنترل افکار منفی و هماهنگ کردن ذهن) بروز میکند و باعث آرامش، خرسندی و بالندگی انسان میگردد. کنترل افکار منفی و تغییر آن کار آسانی نیست ولی تا افکار خود را تغییر ندهیم نه خود(نفسمان) را تغییر داده ایم ونه جامعه خود را و این فرموده الهی است:"13:11 ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. بفارسی: همانا خداوند چگونگی قومی را تغییر ندهد مگر اینکه آنها چگونگی خودشان را تغییر دهند"ا




7:خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی - بخش نخست



June 6, 2010 ·

نفس یا خود (خویشتن) و به انگلیسی سلف چیست؟ و "من، تو و او" کیست؟
 آدمی، اجتماعی از بیش از سی تریلیون سلول(یاخته) است که در ارتباط با همدیگر بوده و هم آهنگ زندگی میکنند. این بحث را باشرح مختصری از ساختمان و کار یاخته آغاز میکنیم.هر یاخته از سه بخش درست شده:

1- هسته که حاوی کروموزم ها یعنی ژنها و شناخته ترین بخش آنها ملکولهای دی-ان-ا است. دی-ان-ا که تا چندی پیش تصور میشد رل اصلی را در ساختمان و کار سلول بعهده دارد اینک معلوم شده که تنها مجموعه ای از کدهای پروتئین سازی است و چون کتابی میتواند خوانده شود یا خوانده نشود (ژن فعال یا غیرفعال)، در صورت لزوم تعدیل ، تصحیح و حتی ایجاد شود و یا در اثر عدم استفاده فراموش گردد.
2- سیتوپلاسم که حاوی ارگانل های گوناگون برای سوخت وساز سلولی است و نیز پروتئینهای فراوانی که اطلاعات را از محیط پیرامون سلول از راه پوسته به هسته و دی-ان-ا رسانده نتیجه امر را به ارگانلها و نیز به محیط پیرامون منتقل میکنند.
3- پوسته که با تکامل میکرسکپ الکترونیک و با توجه به فیزیک کوانتوم ساختمان و وظیفه مهم آن آشکار شده است. پوسته یاخته مانند جداری نیمه اسموتیک محیط درون سلولی و برون سلولی را ازهم جدا میکند.در ساختمان پوسته فقط یک ردیف ملکولهای فسفولیپید بکار رفته که غیر قابل نفوذند. جابجای این جدار تعدادی ملکولهای پروتئینی جای دارند که ای-ام-پی یا پروتئینهای درون جداری نامیده میشوند و بر دو نوعند: یکی رسپتورها که گیرنده اطلاعاتند، از محیط پیرامون و از درون سلول. و پس از جفت شدن با "لیگندها" منقلب شده اطلاع مربوطه را به نوع دوم ای-ام-پی که افکتور نامیده میشود منتقل مینمایند. افکتورها از طرفی پروتئینهای خبر بر درون سلولی را برای فعال کردن ژنها و تغییر سوخت وساز آگاه میکنند و از سویی بصورت لوله هایی (چانلز) ورود و خروج مواد لازم را تسهیل مینمایند. و بدین ترتیب زندگی سلولی جریان مییابد. لیگندها عموما مواد شیمایی چون هرمونها، پلی پپتیدها و ایونها هستند ولی لیگندهای فیزیکی چون نور در چشم یا صوت در گوش میانی یا مکانیکی در پوست و تاندونها هم وجود دارند. بنظر میرسد لیگندهایی در رابطه با انرژیهای شناخته شده و یا ناشناخته دیگر نیز قابل بررسی باشد


نورونها(سلولهای عصبی)- جریان زندگی در یک مجموعه سی تریلیون سلولی نیاز به هماهنکی و مدیریت دارد . اینکار بعهده نورونها و دستگا عصبی است. سلول عصبی گرچه مانند دیگرسلولها دارای هسته، سیتوپلاسم و پوسته است ولی "گیرنده" های آن بیشتر در استطاله هایی بنام "دندریت" گردآمده اند که اطلاعات را از "آکسون" نورون مجاور گرفته با ایجاد پتانسیل الکتریکی در اکسون خود (که گاهی بسیار طولانی است) سریعا آنرا به نورون بعدی منتقل میکند بطوریکه آگاهیها در عرض کمتر از یک ثانیه بدورترین نقاط بدن میرسد. ارتباط هر نورون با نورون دیگر از طریق "سیناپس"هاکه فضای اندکی میان دندریت و اکسون است و توسط "نورو پپتید"ها انجام میگیرد. علاوه برین برخی از نورو پپتیدها بصورت "لیگند" بر روی سلولهای دستگاههای دیگر و بویژه هیپوفیز (که فرمانده غدد مترشحه داخلی است) تأثیر میگذارند و بدین ترتیب اثر هماهنگ کنندگی زودگذر الکترو کمیکال سلسله عصبی را تداوم میبخشند. سلسله اعصاب که شامل اعصاب محیطی، نخاع و مغزهای خلفی، میانی و قدامی میباشد، هر بخش آن (که از نظر تکاملی پیشرفته تر و جدیدتر است) بر بخش پیشین خود کنترل و توان هماهنگ کنندگی دارد. بخشی از مغز قدام
ی که نئوکرتکس نامیده شده در پستانداران و بویژه میمون و انسان دارای رشد بیشتری است. بخش پر فرنتال نئوکرتکس است که در انسان مرکز مدیریت(اکسکیوتیو)، خواست و اراده، و اختیار و آینده نگری است. نورونهای این بخش با فعال شدن، از فعالیت نورونهای دیگر ، تغییر گسترش سیناپسها(پلاستیسیته) و کلاٌ کار ذهن آگاه شده هماهنگی و روشنی ضمیر را باعث میگردند که خود بنوبه خود "خود" را میشناسد و میسازد! ما در بخش دوم تعاریفی از "خود"،"ذهن"، "تن و جان و روان" خواهیم آورد. انشاءالله
Afsane Rahimian
بسیار عالی استاد خواهش می کنم این مطالب جالب را به اشتراک بگذارید تا همه استفاده کنیم . وحالا این سوال بوجود می آید:اپراتور نورون کجاست؟ آیا نورون دارای یک مغز جداگانه است؟ در آن صورت اپراتور مغز نورون در کجا قرار دارد؟به خصوص با توجه به اینکه تاکنون مغزی برای نورون یافت نشده.آیا این نورون است که تصمیم می گیرد انسان به سمت کمال برود یا ضد کمال؟یا از این راه برود یا از آن راه؟یا نورون است که تصمیم می گیرد که عاشق شده واز خود بی خود شودویابه حیرت و تعجب بیفتد یا ایثار و فداکاری کند؟؟؟
هیچ سیستمی بدون اپراتور نمی تواند هم خود را برنامه ریزی کرده وهم از آن برنامه ها استفاده کند بنابر این اگر مغز یک ابر رایانه است اپراتور آن کیست؟ تا بدانجا رسید دانش من

که بدانم همی که نا دانم .

June 10, 2010
Akhavan John
سپاسگزارم افسانه جان. مغز نورون یا هر سلولی رسپتورهای آنست که با الحاق به لیگندها آگاه و هوشیار میشود.لیگند میتواند ماده شیمیایی(ماکرو) یا فیزیکی (از جهان کوانتوم مانند انرژی و نور) باشد. بنظر من پژوهش در باره رسپتورها و لیگندهای "نوری" نورونها(روح انسانی)، میتواند خیلی از معماها را حل کند.
تا بدانجا رسید دانش من
که بدانم همی که کم دانم
June 11, 2010
Akharin Faryad
بسیار سپاسگزارم و ممنون که مرا از این مطالب ارزنده بی نصیب نمیگذارید June 11, 2010



8: خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی - بخش دوم

June 10, 2010 ·

در این بخش، از"تن یا بدن"، "جان یا روح؛ روان"،"خود یا نفس"، "ذهن یا ضمیر" و ... بحث خواهیم کرد:ا


1- تن یا بدن یا به انگلیسی بادی[Body ] - بخش فیزیکال هستی (وجود) مااست که با حواس پنجگانه شناخته میشود و ساختمان، کار و ماهیت آن طبق قوانین نیوتونی تعریف میگردد و مانند اجسام دیگر از دنیای مادی ماکرو(بزرگتر از اتم) بحساب میآید.
2- جان یا روح یا به انگلیسی سول[Soul] - این بخش از وجود(هستی) که با پیشرفت علم و تکنولژی و با توجه بجهان ریزتر از اتم(ساب اتمیک پارتیکلز اند ویوز [Subatomic Particles & Waves]) در یکی دو سده اخیر مورد مطالعه و تحقیق دانشمندان قرارگرفته توسط حواس پنجگانه بتنهایی قابل تجربه نیست و لذا غیر فیزیکی [Non-phsical] یا روحانی شمرده میشود. بخشی از جان که با نورونها و سلسله اعصاب مرکزی بویژه نئوکرتکس سرو کار دارد روان یا به انگلیسی سیک[Psych] و پاره ای از روان که جایگاه و پایگاهش بیشتر در لب قدامی نئوکرتکس است روح انسانی (اسپیریت)[spirit]نامدارد. جان در تک یاخته چنانکه قبلا گفته شد همان فعل و انفعالاتی است که لیگندها، رسپتورها ،افکتورها و اجزاء دیگر یاخته با ارزیابی محیط پیرامون و همچنین وضع درون یاخته، باعث متابولیسم(سوخت وساز)، رشد و نمو و بالاخره تقسیم آن شده جریان و ادامه حیات (زندگی یا به انگلیسی لایف[Life] ) را ممکن میسازد. این فعالیتها با "هوشمندی[Intelligence]" است بطوریکه سلول از عوامل زیانمند دوری میجوید و بسوی محیط مناسب روی میآورد.افزایش این هوشمندی که با تعداد و انواع رسپتورها نسبت مستقیم دارد در ژنهای یاخته بصورت حافظه(مموری[Memory] ) ثبت شده بنسل آینده منتقل میگردد. پس از میلیونها سال زندگی تک یاخته ایها بر روی زمین، در جهت تکامل و افزایش هوشمندی، و بعلت محدودیت جا در ایجاد رسپتورهای بیشتر در جدار سلول، چند یاخته ایها بوجود آمدند . در اجتماع یاخته ها تقسیم کار میان آنها باعث میشود که هر گروه رسپتورهای ویژه کار خود را ایجاد کند و با افزایش رسپتورها هوشمندی افزایش یابد.مثلا در انسان که مجموعه بیش از سی تریلیون سلول است بیلیونها رسپتور گوناگون درسلولهای مختلف دستگاههای تنفس، گوارش، گردش لنف و خون، سیستم عصبی و دفاعی، پوست، کلیه، کبد و غیره پراکنده اند و با همکاری و هماهنگی، سیستم هوشمند شگفت آوری را بوجود میآورند. این هماهنگی هرگاه مختل شود بیماری و مرگ را بدنبال خواهد داشت.
3- نفس یا خود(خویشتن) یا به انگلیسی سلف[Self] - از نظر دانش نوین همین رسپتورهاست که برای هر فردی "منحصر بفرد" و ویژه اوست. بخشی از این رسپتورها موروثی و سرشتی است و ریشه در میلیونها سال پیشینه تکاملی دارد (مانند سیستم اچ-ال-ا [HLA]که ایمونو هیستولژی بافت خودی را از بیگانه مشخص میکند ودر پیوند عضو اهمیت عملی فراوانی دارد) و غیرقابل تغییرند. و برخی دیگر اکتسابی و جدیدند و در طول عمر میتوانند تغییر کنند(مانند خصوصیات اخلاقی،رفتاری و شخصیتی). این تغییرات تحت تأثیر عوامل محیطی و یا با "اراده" انسان انجام میگیرد. نفس را شاید بتوان مجموعه تن و جان دانست و تن و جان در حقیقت یک نهاد و مظاهر گوناگون انرژیند که طبق فیزیک کوانتوم "لا مکان"(نان لوکال [Non-local] )میباشند.

نفس اماره-نفس لوامه و نفس مطمئنه
زندگی ساده یک یاخته که با یاد و هوش موجود در هسته و رسپتورها جریان دارد چون به حیات جامعه سی تریلیونی تبدیل شود بسیار پیچیده و بسی هوشمندتر میگردد. در اینجا باید بیلیونها رسپتور، افکتور و لیگند باهم همکاری و همآهنگی کنند تا چرخ زندگی بگردد. دی-ان-ا [DNA]سلولهای بافتهای مختلف بدن گرچه همسان است ولی رسپتورها در هر گروه، متفاوت است و بسته بکاری که بافت انجام میدهد ساخته و پرداخته میشوند. این ویژگیهای رسپتورهاست که باعث میشود پروتئینهای غلافی دی-ان-ا در بخشهایی از آن بکناری رفته کدهای ویژه ای فعال گردد. دستگاههای مختلف بدن هرکدام در کار ویژه ای تخصص دارند. دستگاه تنفس اکسیژن را برای سوخت و ساز وارد بدن میکند و گازکربنیک حاصله را خارج مینماید، دستگاه گوارش مواد غذایی را هضم و جذب میکند که منبع انرژی برای بدن است، دستگاه خونساز گویجه های قرمز و سفید را میسازد که اولی در نقل و انتقال اکسیژن و دومی در ایمونیته بدن رل اصلی را دارند، و غیره. ولی از همه مهمتر دستگاه عصبی است که توسط رشته اعصاب محیطی، از طرفی هم دریافتهای حواس پنجگانه را از وضع محیط پیرامون و درون میگیرد و هم دستورهای لازم را برای واکنش مناسب ببافتهای گوناگون میرساند و از طرفی دیگر مستقیما تحت تأثیر لیگندهای مترشحه سلولها قرارگرفته با ترشح نورو-پپتیدهای لازم آنها را رهبری مینماید.
بخشی از نفس که مربوط به نورونها(ی مغز)است ذهن یا ضمیر(به انگلیسی مایند[Mind] ) نامیده میشود. فعل و انفعالات ذهنی، برخی الکتروکمیکال وبرخی لیگندی(نوروپپتیدها)است. معمولا در انسان 90-95% آن اتوماتیک و ناخودآگاه [Sub-conscious] است و فقط %5-10-آن با آگاهی و قابل کنترل توسط نئوکرتکس قدامی است. نفس اماره حالتی است که این کنترل بسیار اندک بوده ذهن کاملا تحت تأثیر عوامل محیطی است و یک زندگی حیوانی را تجسم میکند. در مورد نفس لوامه، خودآگاهی و قدرت تشخیص بد و خوب نئوکرتکس قدامی کم و بیش خود را مینمایاند(و ملامت میکند) و فرد را بسوی کمال (نفس مطمئنه)متوجه و رهبری میکند. نفس مطمئنه هنگامی است که نئوکرتکس قدامی که جایگاه و پایگاه روح انسانی [Spirit] است با تمرکز، کنترل ذهنیات و اندیشه های نادرست را کاملا در اختیار دارد(تقوی) و با انتخاب اندیشه نیک (گفتار نیک وکردار نیک)و ایجاد هماهنگی میان فعالیتهای ذهنی، آرامش(ایمان) ، خشنودی (رضایت) و شادمانی (سرور) رابه ارمغان میآورد.
در بخش سوم از یاد و هوش، فهم و شعور، خرد و اندیشه و .... بحث خواهیم کرد.



9: خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی - بخش سوم


June 21, 2010 ·

در این بخش، از"یاد و هوش"، "فهمیدن یا درک کردن"؛ "اندیشیدن و انگاشتن"، "پدیده بازتاب" و "رابطه افکار و تصورات با احساسات و هیجانات" بحث خواهیم کرد::

اول- یاد و هوش: - یاد و هوش در تک یاخته، ساده است- رسپتورها هوشمندند(Intelligent) و دریافتهای خود را بصورت تغییرات دی-ان-ا در ژنها حفظ میکنند(Memory) . در باره چندیاخته ایها و بویژه انسان که سرآمد آنها در پلکان تکاملی است یاد و هوش بسیار پیچیده تراست. در اینجا علاوه بر یاد و هوش تک تک یاخته ها، سلسله اعصاب مرکزی با ساختمان ویژه و رل هماهنگ کننده ای که در کار همه سلولها بعهده دارد سیستم یاد و هوش شگفت انگیزی را پدید آورده است. در اینجا هوش، چگونگی ارتباط نورونها و گستردگی سیناپس های آنهااست. نوزادی که از پدر و مادری باهوش بدنیا میآید از ابتدا دارای سیناپس هایی گسترده و آسانتر برای گسترده شدنست. گفته میشود 30% توان هوشی (IQ) فرد ارثی میباشد و 70% دیگر در اثر تجربه عوامل محیط است که سبب گستردگی بیشتر و سهولت بیشتر گستردگی سیناپس ها میگردد.
یاد(Memory)، یاد گرفتن یا آموختن(تعلم ، تعلیم Learning & Teaching) ، بیاد داشتن (Remembering)، بیادکسی آوردن (Reminding)، بیادنیاوردن یا فراموشی (Forgetting) - بخشی از فعل و انقعالات ذهن و ضمیر است که هم در سیناپسهای بخشهای گوناگون مغز بصورت کوتاه یا دراز مدت ذخیره و حفظ میشود و هم میتواند در ژنها ذخیره گشته بنسل بعد منتقل شود.

دوم- فهمیدن یا درک کردن (Perception) گیرنده (رسپتور)های حسی حواس پنجگانه، اطلاعات بدست آورده را از طریق اعصاب محیطی بسلسله اعصاب مرکزی میرسانند. این اطلاعات برحسب نوع خود به نورونهای مربوطه منتقل شده سیناپسهای معینی را فعال میکنند(Firing) . این اطلاعات با اطلاعاتی که قبلا آموخته و ذخیره گردیده آزمایش شده واکنش مناسب آن انجام میگیرد. بخش بزرگی از این کنش-واکنشها ناخودآگاه و اتوماتیک است و تنها اندکی از آن ببخش خودآگاه قشر مغز میرسد که قابل فهم و درک میگردد.

سوم- اندیشیدن و انگاشتن یا تفکر و تصور(Thinking & Imagining) - یکی از مشخصات انسان خودآگاهی است. بخشی ار فعل و انفعالات ذهن که به قشر مغز(نئوکرتکس) میرسد بصورت اندیشه(فکر) یا انگار(تصور) بروز میکند. جالب است که در هر آن واحد تنها به یک فکر یا تصورمیتوان پرداخت و تمرکز بر یک فکر یا تصور، بروز افکار و تصورات دیگر را مانع میشود. این"پرداختن" کار نورونهای پیش پیشانی نئوکرتکس است که جایگاه و پایگاه روح انسانی("من") میباشند. این نورونها با قدرت اختیار و اراده آزاد، میتوانند بر یک فکر یا تصور متمرکز شده آنرا برگزینند، فعال نمایند و باعث تغییر در فعل و انفعالات دیگر ذهن و ضمیرشوند. تغییرات ذهن و ضمیر نه تنها خلق و خوی، و احساسات و هیجانات مارا شکل میبخشد بلکه ساز و کار بدنرا نیز تغییرمیدهد. پندار یا وهم وخیال، اندیشه و تصور پوچی است که بر پایه نادرستی بنا شده و در صورت حدت و شدت میتواند باعث عوارض روانی گردد

چهارم- پدیده بازتاب ( Miroring) ، این پدیده نخست در میمونهایی که در آزمایشگاه تحت مطالعه بودند مشخص گردید. دانشمندی مشغول ثبت و مطالعه فعالیتهای نورونی بهنگام آموزش وی بود.- موزی در یک محفظه شیشه ای گزارده شده بود که میمون آنرا میدید ولی نمیتوانست بردارد مگر با فشاردادن دکمه "آ"کمپیوتری که درب محفظه را باز میکرد. ششماه طول کشید تا با فشاردادن دکمه های مختلف بالاخره میمون فهمید که فقط دکمه"آ" است که درب محفظه را باز میکند. در چند روز آخر این آزمایش میمون بچه خودرا در بغل داشت و در روز آخر، دانشمند مزبور با کمال تعجب دید که بچه میمون از بغل مادرش بزیر جست ، بسوی کمپیوتر رفت، دکمه "آ" را بلافاصله فشار داد و موز را برداشت! در آزمایش بعدی دیگری ، در چند روز آخر که میمون با بچه اش بود فعالیتهای مغز هردو ثبت میشد و با شگفتی هرچه بیشتر ملاحظه گردید که بچه میمون عینا همان فعالیتهای نورونی را نشانمیدهد که مادرش پس از ماهها تجربه بدست آورده. این پدیده که بازتاب (Miroring) نامیده میشود در انسان و بویژه کودکان هم وجود دارد و بسیاری از یادگیریها مانند ایستادن، راه رفتن، صحبت کردن و غیره بدین طریق آموخته میشود. در واقع تقلید و پیروی از دیگران چیزی جز انجام این پدیده نیست. در انسانهای بالغ گرچه این پدیده وجود دارد ولی پیروی از آنها برحسب کنترل مغزی شدت و ضعف دارد(خردورزی). جالبتر اینکه همدردی و دلسوزی(Sympathy) و انتقال فکر و احساسات(تلقین) به دیگران هم نتیجه همین پدیده است. بنظر میرسد وجود و شدت این پدیده در انسان یکی از اسباب رشد و تکامل وی است بشرطی که تحت کنترل مراکز انسانی(وجدان) باشد.

پنجم - رابطه افکار و تصورات با احساسات و هیجانات- طینت(سرشت) و فطرت(خمیره) انسان بر درستی نهاده شده. هرگاه فکر و تصوری مثبت(درست) باشد فعل و انفعالات ذهنی باعث ترشح نورو پپتیدهایی چون سروتونین، دوپامین، اندورفان و غیره میشود که نه تنها با تأثیر بر مراکز هیجانی مغز میانی(دل یا قلب در ادبیات) بلکه برهمه سلولهای بدن ، حالت آرامش(ایمان)، خشنودی(رضایت)، صلح و آشتی(Peace) و دیگر هیجانات و احساسات مثبت را بوجود میآورد.بالعکس اگر فعل و انفعالات ذهنی بیشتر منفی (نادرست) باشد خلاف آن یعنی ترس و وحشت، ناخشنودی و خشم و سایر احساسات منفی بروز میکند (تصویر زیر هیجانهای مثبت و منفی را برحسب درجه شدت نشان میدهد). و در اینجااست که رل کنترلی "من متعالی" در تقویت فکر درست و ایجاد احساس خوب اهمیت خود را نمایان میکند (که در بخش بعدی بحث خواهیم کرد).ء




10:خود را بشناس تا خدای خود را بشناسی - بخش چهارم



July 15, 2010

در این بخش پایانی از هویت انسان (من، تو، اوIdentity) و روح(Spirit) مختصری بیان میشود:
شکل شماتیک نفس یا خود


من، تو، او هویت هر فردی بسته بفعالیت بخش پیش پیشانی نئوکرتکس او است. بنظر میآید که تکامل (فرگشت) انسان از پستانداران دیگر در نتیجه ایجاد و گسترش نورونهای ویژه ای در این بخش مغز است. این نورونها دارای رسپتورها و لیگندهای مهمی (نفخه روح انسانی) شده اند که میتوانند:

1- درست را از نادرست تمیز دهند(آگاهی یا شناخت، فرقانCognition, Recognizing) : طینت(سرشت) و فطرت(خمیرمایه) انسان بر "درستی" بناشده است. نورونهای پیش پیشانی نئوکرتکس دارای توانایی ویژه ای شده اند که بر بخشی (5-10%)از فعالیتهای ذهنی که درک میشوند، آگاهند و آگاهند که آگاهند!(خودآگاهیSelf consciousness, Self awareness) . این آگاهی شامل افکار و تصورات، و احساسات و هیجانات مثبت و منفی هردو میباشد. این آگاهی یا بیداری هرچه بیشتر باشد شخص باشعور تر است.

2- وجدان(Conscience) - این نورونها نه تنها افکارمثبت(درست) یا منفی(نادرست) و احساسات حاصله از آنها را تشخیص میدهند (باز میشناسند) بلکه تمایل دارند که فکر مثبت را که با احساس مثبت و خشنودی همراهست تقویت کنند. این خصلت را وجدان گویند که با تمرین تواناتر میشود و با بی توجهی، ناتوانتر. در برخی بعلت بی توجهی فراوان این نیروی خدادادی بی اثر میشود که در اینصورت گفته میشود شخص بی وجدانست ویا وجدانش بخواب رفته!.

3- اختیار، خواست و اراده آزاد(Free Will, Choice, Intention) - یکی از برتریهای انسان داشتن این سه توانایی است که بکمک آنها حال و آینده خود را رقم میزند.خواست و اراده آزاد، با برگزیدن فکر و تصوری مناسب ، و تمرکز و عزم برانجام آن، تجلی دهنده مدیریت امور زندگی واجرای تصمیمات(Decision) شخص میگردد. هرچه عزم و اراده شخص قویتر باشد توان مغزی(Mental Power) او برای تغییر فعالیتهای ذهنی و ایجاد همآهنگی بین آنهابیشتر است. با تغییر فعالیتهای ذهنی تعییرات بدنی، عاطفی و روانی بدنبال میآید. با تقویت افکار و تصورات مثبت و استمرار بر آن، فعالیتهای منفی ذهن، بتدریج کنترل شده(تقوی) همآهنگی کاملی بین کلیه فعالیتهای ذهنی حکمفرما میگردد(ایمان و یقین). با ایمان بحق اولا عواطف مثبت مانند مهربانی،عطوفت، گذشت، کمک بدیگران ،شکیبایی ، صلح وصفا و ... بروز میکنند که بصورت خوی و رفتار نیکو نمایان میشوند(عمل صالح)، ثانیا با همآهنگ شدن فعالیتهای سلولهای بدن تندرستی حاصل میگردد و ثالثا با هماهنگی ذهن خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه، آرامش و استواری باور(حکمت، فرزانگی)، فرهمندی و خردمندی ظهور مییابد. این سه توان مغز قدامی هرچه بیشتر گردد زندگی فرد، انسانی تر و هرچه کمتر باشد حیوانی تر است. گرچه همه انسانها این گروه نورونها را دارا میباشند ولی تعداد و گستردگی آنها، و سهولت گستردگی آنها بسته به استفاده از آنها با عزم واراده(فرهمندی)، توجه و تمرکز(Attention, Focusing,Meditation) و تکراراست که خود سبب افزایش بیشتر توان مغزی میشود. برعکس عدم استفاده از آنها باعث ضعف و کاستی آن میشود. روح انسانی بنظر میرسد رسپتورها و لیگندهایی را که بعنوان "روح انسان" میشناسیم و بیشتر در نورونهای بخش پیش پیشانی نئوکرتکس و شاید مغز میانی(دستگاه لیمبیکLimbic System) جایگاه دارند و مدیریت ذهن آگاه(افکار و تصورات) و قلب(سیسنم لیمبیک- احساساتEmotions ، الهامIntuition، و کشف و شهودInspiration, Aspiration)را بعهده دارند دارای ویژگیهای مهمی باشند. احتمالا بخشی از این لیگندها از جنس انرژیهای پنهان و ناشناخته(مانند دارک انرژیDark Energy) میتواند باشد که نه تنها دریافتهای متعالی(انوار ربوبی) را ممکن میسازد بلکه فنومن های پارانرمال مانند تله پاتی، آگاهی از دور(Remote Viewing)، پرمنیشنPremonition و غیره)را میتواند توجیه کند. توجه، تمرکز و تکیه بر این تواناییها است که هویت شخص را آنچنان تغییر میدهد که بنظر عموم خارق العاده مینماید و رفتار و کردارهای بزرگوارانه(کرامات) او بسیاری را شیفته و شیدایش میکند.ء

در پایان یادآوری این نکته شایسته است که گرچه با رنسانس علمی در اروپا و پس از ایام تیره و تار فرمانروایی کشیشان، دانش نو و دانشمندان آن با توچه بیشتر به طبیعت بیرون(آفاق) موفق به پیشرفتهای فراوانی در حیطه علم تجربی و تکنولژی شدند و "وسایل" تولید و رفاه بیشتر را به ارمغان آوردند ولی با بی توجهی به عالم باطن انسان(نفس=خود)، آرامش درون و آسایش و خشنودی فردی بفراموشی سپرده شد که نتیجه آنرا بصورت بی اخلاقی، پوچی جوانان و نا آرامیهای جوامع شاهدیم. خوشبختانه در نیم قرن اخیر بکمک تکنولژیهای پیشرفته پژوهش در باره فیزیک کوانتوم، بیولژی، نورو سینس و..... دانشمندان متوجه جهان پنهان باطن شده اند و میرود تا وظیفه ای را که بعهده پیامبران الهی سپرده شده بود و توسط پیروان ناآگاه و متولیان ستمکار مذهبی آن به بیراهه کشیده شده انشاء الله بصورت درستی بهمگان منتقل گردد



11: فرهنگ گریه و زاری را دوست ندارم




Wednesday, June 30, 2010



Positive to Negative Emotions

فرهنگ گریه و زاری را دوست ندارم

فطرت و وجدان انسان بر درستی و تمایل بخوبی بنیاد گرفته است. هرگاه ذهن و ضمیر با افکار منفی و نادرست مشغول شود تغییرات الکتروکمیکال حاصله از این فعالیتها باعث میشود که نورونهای بخش احساسی-عاطفه ای مغز(مغز میانی) احساسات و هیجانات منفی مانند خشم و حسد، ترس و اندوه، ناامیدی و احساس ناتوانی و ..... را بوجود آورند. نعمت خدادادی خودآگاهی و اختیار به انسان این اجازه را میدهد که با عزم و اراده برفکر مثبتی متمرکزشده آنرا تقویت کند و در نتیجه، افکار منفی سرکوب شده خاموش گردند و سرانجام احساسات و هیجانات مثبت مانند امیدواری و خوشبینی، شادی و خوشنودی، آرامش و صلح و صفا جایگزین گردد. در نمودار بالا مراتب احساسات مثبت و منفی به 22 طبقه تقسیم شده که ازشماره 7 ببالا مثبت و از 8 بپایین منفی است
. یدیهی است هرچه توان روحی خود را تقویت کنیم (با توجه و تمرکز) کنترل افکار منفی آسانتر میشود ولی اگر با بی توجهی ذهن منفی گرا را بحال خود رها کنیم دور معیوب افکار منفی احساسات منفی و بالعکس ادامه یافته در صورت تداوم باعث ناخوشیها و بیماریهای گوناگون میشود. ترس و احساس خطر و ناتوانی(استرس)بطور طبیعی محور سمپاتیک-آدرنالین را برای "جنگ یا گریز" فعال میکند که با افزایش ضربان قلب و فشارخون، هجوم خون به اندامهای محیطی با گریز از احشاء و سیستم ایمنی، بالا رفتن قند خون و غیره همراهست. این پدیده گرچه برای "جنگ یا گریز" سودمند است ولی هرگاه بصورت مزمن و تکراری درآید باعث بیماریهایی چون افزایش فشارخون، ناراحتیهای گوارشی، ضعف ایمونیته (که خود سبب بروز عفونتها و سرطان میشود) ، بیماری قند و غیره میگردد. مهمتر اینکه هیجانات منفی سبب هجوم خون از بخش پیشین مغز ببخش پسین(خلفی) آن میشود که در صورت تکرار و ازمان، کمکاری وآتروفی مغز قدامی را بدنبال دارد. کمکاری مغز قدامی کنترل آنرا برفعالیتهای ذهنی کاهش میدهد و بدین نحو است که شکستن دور معیوب افکار منفی-احساسات منفی کار دشواری بوده میتواند منجر به حیاتی دوزخی همراه با دپریشن و بیماریهای جسمی روانی دیگر شود. برعکس آنهم صادق است، تمرین و تمرکز بر افکار مثبت علاوه بر ایجاد آرامش، شادمانی و خشنودی، گردش خون بخش پیشین مغزرا افزایش داده عمل کنترلی آن(تقوی) را بیشتر و آسانتر مینماید تا سرانجام بمرتبه یکم برسیم که همه آزادی، دانایی و نوانایی، عشق و محبت و شادی است واین همان فردوس برین است فرهنگی که گریه زاری، و ماتم و سوگواری را تشویق میکند یا خشونت و ترس، وکشتن یا کشته شدن را ترویج مینماید ابلهانه پیروان خود را به سراشیب افکار و احساسات منفی سوق میدهد. برعکس فرهنگ رحمانی و عرفانی با تعریف از عشق و محبت، همیاری و همکاری، امید و خوشبینی، و شکوفایی و سرسبزی توان روحی افراد جامعه را بالا برده برایشان زندگیی پرثمر، پر از رفاه و آسایش، پر از آرامش و امنیت و پر از عدالت و برابری رقم میزند
Masih Mashreghi فرهنگی که گریه زاری، و ماتم و سوگواری را تشویق میکند یا خشونت و ترس، وکشتن یا کشته شدن را ترویج مینماید ابلهانه پیروان خود را به سراشیب افکار و احساسات منفی سوق میدهد
merc hamsaye..kheyli jaleb bood va man ham ba shoma movafegham
July 1, 2010
Maryam Majidi دقیقا همین طور است اخوان عزیز ، همه چی‌ درونی است و هیچ حالتی از بیرون نمیاد ، همه چی‌ توی مغزه ، ممنون
July 1, 2010
Sadegh Namazikhah فرهنگ رحمانی و عرفانی با تعریف از عشق و محبت، همیاری و همکاری، امید و خوشبینی، و شکوفایی و سرسبزی توان روحی افراد جامعه را بالا برده برایشان زندگیی پرثمر، پر از رفاه و آسایش، پر از آرامش و امنیت و پر از عدالت و برابری رقم میزند Ba sepaas va tashokkor az lotf shoma jenaab Akhavan matlabe besiar amoozandeh va haghighatist ke jamehe maa be aan niaz darad paydar bashi ba ejazeh share mikonam July 1, 2010



12: افکار نیک، رفتار نیک، کردار نیک


Thursday, August 5, 2010 ·


این سخن پرمغز حضرت زرتشت پیامبر بزرگ ایران زمین است که هنوز پس از هزاران سال زبانزد همگان میباشد. متأسفانه با از میان رفتن زبان عهد زرتشت و گفته های وی، و با ترجمه و برداشتهای نه چندان درستی که مغها(متولیان مذهب زرتشتی) به زبان پارسی باستان نموده اند تعریف جامعی از "نیک" در دسترس نیست. خوشبختانه قرآن در باره "بر" و "ابرار" که همان نیکی و نیکان است آیه مفصلی دارد:
Q2:177- لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق و المغرب؛ ولکن البر من آمن بالله، والیوم الآخر، والملائکة ،والکتاب، والنبیین؛ و آتی المال علی حبه ذوی القربی، والیتامی، و المساکین، وابن السبیل، و السائلین و فی الرقاب؛ و اقام الصلات، و آتی الزکات، والموفون بعهدهم اذا عاهدوا، والصابرین فی البأساء والضراء و حین البأس؛ اولئک الذین صدقوا و اولئک هم المتقون.
بفارسی: نیکویی این نیست که روی خود را بسوی(نزد) مشرق یا مغرب بگردانید بلکه نیکان کسانیند که:
1- به ایزد یکتا، روز رستاخیز، فرشتگان، کتاب(قوانین) و پیامبران باور دارند و گرویده اند
2- کسانیکه از مال خویش که دوستش دارند می بخشند به: نزدکان و خویشاوندان، کودکان بی سرپرست، زمینگیرشدگان، کسانیکه در راه خدا میکوشند، و برای آزادکردن برده ها(که در جنگ دستگیر میشوند)
3- کسانیکه نماز(ارتباط با خدا ) را برپا میدارند، زکات میدهند، به پیمانی که بسته اند کاملا پایبندند، و در بیماریها، گرفتاریها و بهنگام خشم(و جنگ) شکیبایند. اینهایند آنان که راستگو و خویشتندارند(در برابر افکار، رفتار و کردار بد)
چنانکه روشن است گروه اول مربوط به فکر و اندیشه و باور است و از اصول سه گانه دین (توحید، نبوت و معاد) ذکری میشود
:
الف- توحید: بسیاری از زشتکاریها بعلت شرک و ناباوری به یکتاپرستی یا توحید است. کسانیکه "دون خدا" قدرت، ثروت و مذهب را میپرستند نه تنها بر خود ستم میکنند و زندگیشان دوزخی است ستمگریهای بالادستیهای خود را نیز بی چون وچرا می پذیرند و بر زیردستان زور میگویند. بنظر میرسد که سرمنشأ گرفتاریهای کنونی ایرانیان همین خصلت است که دیرینه تاریخی دارد و در سی سال گذشته به اوج خود رسیده. اصلاح همگانی این خصلت نخستین گام برای بهروزی و رهایی است.
ب- معاد: کسانیکه به نشئه آخرت باوری ندارند و زندگی را محدود بهمین چند دهه عمر خود می پندارند بیشتر بظواهر زندگی توجه دارند، فکر و ذکرشان زنده ماندن است نه زندگی کردن و خرسند بودن. اینان بزرگترین ترسشان فقر و بیماری و "مرگ" است که از سن میانسالی آغاز میشود و همانند دیگر احساسات منفی باعث کاهش گردش خون مغز قدامی و ضعف توانمندیهای آن(مانند اراده، اختیار، برنامه ریزیهای دراز مدت، وحتی نیروی وجدان و خردورزی) میگردد. شکستن این حلقه معیوب کار آسانی نیست و لی با تمرکز بر افکار مثبت و تکرار این حقیقت که مرگ پایان زندگی نیست بلکه رحلتی است از یک مرحله بمرحله ای دیگر میتوان بتدریج بر توانمندیهای فوق افزود. تعجبی نیست که اکثر سوره های کوتاه قرآن که در سالهای اول بعثت نازل شده همه در باره قیامت و آخرت است.
ج- نبوت: گرچه سرشت انسان بر درستی یا حقیقت گزارده شده و نعمت خدادادی "وجدان" و کاربرد آن یعنی خردورزی از تواناییهای مغز قدامی هر آدمیزادی است که با تقویت آن میتوان بحقیقت و رستگاری رسید ولی وحی الهی بر پیامبران اینکار را برای عموم بسیار ساده تر نموده. پیام پیامبران الهی همه از یک منبع و در اصول یکیست گرچه متولیان مذهبی با گذشت ایام برداشتهای اکثرا اشتباه و ناقص خودرا بعنوان کتاب آسمانی بمردم القاء کرده سبب ایجاد هزاران گروه گوناگون و فرقه های متعصب مذهبی شده اند که هیچکدام دیگری را قبول ندارد و خود را حق مطلق می پندارد. از کتب الهی تنها قرآنست که دست نخورده باقی مانده و در دسترس همگان است. این وظیفه هر انسانی است که پس از رسیدن به بلوغ فکری مستقیما از این سرچشمه نور بدرستی استفاده کند و اقوال دیگران را بدون مطالعه و کنکاش نپذیرد. متأسفانه اکثریت ایرانیان، مسلمانی خود را از آخوندهای نادان برگرفته اند و نتیجه تنبلی خود را میچشند. بدتر اینکه بجای اصلاح این کوتاهی خود و مراجعه مستقیم به قرآن، از دین دلزده شده اند و در میان عقاید پراکنده مذهبی و غیرمذهبی سرگردانند



13:عرفان (شناخت حق) چیست و عارف کیست؟ رفاه و آسایش، امنیت و آرامش و جمع آن دو


Monday, October 11, 2010 ·

عرفان چیست و عارف کیست؟
نخست برداشت سایت "عرفان" را ملاحظه بفرمایید:

"عرفان معجوني شگفت انگيز از مکتب هاي مختلف فلسفي جهان است. در عرفان عقايد برهمن ها، بودائي ها، رواقيان، نسطوريان، مهريان، عقايد مسلمانان زاهد، عقايد افلاطونيان جديد و حتي نکاتي از آئين زرتشت مي توان يافت
از کلمه عرفان "ميستيک" يا "ميستيسيزم" يا "گنوسيسم" که با معني "مرموز، پنهاني، مخفي" است و به فارسي آن را "عرفان" ترجمه شده، بطور متداول و معمول جهان بيني ديني خاصي مفهوم مي گردد، که امکان ارتباط مستقيم و شخصي و نزديک (و حتي پيوستن) و وصل آدمي را با خداوند، از طريق آنچه به اصطلاح: "شهود" و "تجربه باطن" و "حال" ناميده ميشود جايز و ممکن الحصول ميشمارد
انديشه مندان نوع انسان به دو دسته منقسم ميشوند. دسته اي معتقد به حقيقت اين عالمند و مي گويند آنچه به وسيله حواس ما درک ميشود به ذات خود قائم است، و با زوال ما زوال نمي پذيرد. گروه ديگر به حقيقت اين عالم معتقد نيستند و مي گويند: جهان خارج، مجموعه ايست از تصورات ما؛ به عبارت ديگر: مجموعه اي از معاني ذهني است که بذات خود حقيقت ندارد و اگر وجودي دارد در ذهن است.
مناقشه طرفداران اين دو نظريه که يکي را پيروان مکتب اصالت ماده و ديگري را پيروان مکتب اصالت تصور ناميده اند، سرتاسر تاريخ فکر بشري را اشغال کرده است. براي تلفيق و جمع ميان اين دو نظريه، کوششهاي فراواني صورت گرفته است که از بحث ما خارج است.
عارفان از بين دو نظريه بالا راه ميانين را گزيده اند. بدين معني که به ادراکات حواس که جهان آگاهي عملي از آن تکوين مي يابد اقرار مي کنند، و آن را قوه تصويرگر فکر مي دانند، ولي به وجود جهاني از علل که در ماوراء مدرکات حواس قرار دارد نيز قائلند، و مي گويند آن را حقيقتي است برتر از حقيقت عالم حسي.
بنابراين عارفان بدين طريق راه حل ميانه اي را پيش مي نهند که بيشتر مورد توجه دينداراني است که مي خواهند ميان دين و لوازم اخلاقي آن از يکسو، و موهبتهاي علم که از تجربه حسي حاصل شده است از ديگر سو، تلفيق کنند.
البته اين بدان معني نيست که عارفان و صوفیان پيرو مکتب اصالت ماده ساده اي هستند و به عالم حس ،وجودي مطلق ارزاني مي دارند. بلکه اذعان دارند که اقرار به وجود عالم حس از جهت سلوک آدم ضروري است، زيرا آدمي تا در قيد حيات است در اين جهان محسوس زندگي مي کند و سلوک خود را نسبت به آن بنا مي نهد. از سوي ديگر عارفان و صوفیان پيروان خود را از اقامه برهان عقلي بر وجود خداي تعالي برحذر مي دارند و بطوري که "کانت" در "متناقضات" خود ميگويد، اين کوششي است بي نتيجه. با اين وضع آنها ميخواهند پيروانشان از راه مشاهدهً باطن، به وجود آگاه شوند و با حقيقت ازلي رو به رو گردند. وقتي عارف و یا صوفي در اين راه قدم نهد مي تواند تجربه اي مافوق اين تجربه هاي معمولي حاصل کند، و بدرک آن حقايق متعالي نائل آيد.
بهر صورت عرفان دين نيست و اگر غايت دين، ميسر ساختن رويت خداست در آخرت، عارف براي حصول اين رويت منتظر نمي ماند؛ بلکه به اعمالي متوسل ميشود که آنها را فوق فرائض ديني ميشمارد. او به سعادت اين جهان رغبتي ندارد، بلکه مي کوشد تا به سعادتي متعالي تر از آن دست يابد. همه توجه او به حقايق و ارزشهاي روحي است و هر چه را جز آن باشد بي ارج مي شمارد، و به لذتي دل بسته است که از هر لذت ديگر فراتر است. اين نکته نيز قابل اشاره است که اين لذت نتيجه ايست که عارف بدون آنکه براي نيل به آن سعي کرده باشد فراچنگ مي آورد، و او هرگز اين لذت را مقصود غايي خود قرار نداده است، زيرا هدف غايي عارف جز اتحاد با خدا نبوده است. اتحادي که همه هدفها و غايات محدود و شخصي در آن معدوم گرديده است ."
دیدگاه بالا گرچه دقیق است ولی نیاز به گسترش و توصیف بیشتری دارد.
بنظر من برای شناخت حق و حقیقت دو راه وجود دارد:

1- منطق ریاضی که دانش نوین برآن پایه ریزی شده و نتایج آنرا همه تجربه میکنیم. بدیهی است که از این وسیله میتوان استفاده یا سوء استفاده کرد.مثلا انشتین بنابر فرمول ریاضی معروف خود
(E=mc2)
گفت ماده و انرزی قابل تبدیل بیکدیگرند و این موضوع با انجام انفجار اتمی مسلم گردید. ولی از انرژی اتمی میتوان کارخانه برق ساخت و خانه های مردم را روشن نمود یا بمب اتمی ساخت و همه چیز را ویران کرد ولی کلا رفاه زندگی از اینراه بدست میآید

2- پدیده "وحی نبوت" که آدمیانی غربال شده با ارتباط با جان پاک خود (روح القدس) از مقولاتی باخبر میشوند که از دیگران پوشیده است(نبی) و اگر رسول باشند آنرا راست و درست بدون هیچ کم و کاستی بدیگران میرسانند، بدون هرگونه اکراه و اجباری. پدیده وحی از الهام والاتر است. الهام آموخته های شخص است که از ضمیر ناآگاه او ناگهان و بطور غیر منتظره ای به ذهن آگاه میرسد و باعث شگفتی وی میشود. الهام ممکن است درست باشد و منجر به آفرینشهای علمی، هنری، فرهنگی - شعر و نقاشی و غیره گردد و یا نادرست باشد و باصطلاح وسوسه ای بیش نباشد. ولیکن وحی نبوت از جان پاک که تکامل یافته ترین بخش جان (حیات) است و در ارتباط با حقتعالی بروز میکند و نادرستی در آن راه ندارد. خدا باوری و پیروی از سفارشهای الهی موجد امنیت و آرامش است. متفکرین، حکما، فلاسفه؛ عرفا، و ...... همه فرهیختگانی هستند که با استفاده از دستاوردهای دو راه فوق به نتایجی رسیده اند که بنظرشان درست آمده و خود را ملزم به اعلام آن بدیگران دیده اند. اظهار نظر آنها آزاد و مفید است ولی وحی منزل نیست و میتواند درست نباشد.
بنظر من پشت پازدن به "منطق ریاضی" (درویشی و صوفیگری) و تعطیل کردن تفکر و تدبر، اندیشمندی و خردورزی در عرفان "حق شناسانه" جایی ندارد و "اولوا الالباب"، بفرموده قرآن هدایت شدگانند(39:18). تقوی چیزی جز بکارگیری مغز قدامی در جهت کنترل نفس اماره نیست و باز فرمود که گرامی ترین شما نزد خداوند باتقوی ترین شمااست. عرفا از عشق فراوان گفته اند. اگر عشق بمعنای مهر و محبت زیاد و بی چشمداشت باشد یکی از "نامهای زیبای الهی" است و هرکسی میتواند و شایسته است که بدان متصف شود. ولی اگر عشق بمعنای شیدایی و از خودبیخود شدن باشد که بگفته "اشو" تنها شامل زبدگان معدودی( بتعداد انگشتان دست) تا کنون شده! باید گفت که بوی عوام فریبی میدهد. جالب است که این شیدایی و شیفتگی با بیدار شدن و آگاه شدن مترادف و همراه شناخته میشوند در حالیکه مرکز بیداری و آگاه شدن قشر مغز است و شیفتگی و پذیرش بیچون وچرا "دلبخواهی" است و ربطی به فهمیدن و آگاه شدن ندارد. آنچه درکش آسانست اینکه دانش، آموختن و یادگرفتن است از راه دریافتهای حواس پنجگانه و بینش قابلیتی درونی است که درست را از نادرست تشخیص داده و از طریق "وجدان و خردورزی" اعمال مغز را هماهنگ نموده آرامش، خرسندی و تندرستی را باعث میگردد
ب - آموزش که شامل دوبخش است: پیش از بلوغ و بعد از آن. پیش از بلوغ خردسالان آموزش و تجربه نیک یا بد را از اطرافیان خود در خانه، مدرسه و جامعه کسب میکنند. پس از بلوغ است که فرد بتدریج به استقلال و اراده آزاد خود پی میبرد و میتواند منبع آموزشی خود را انتخاب کند. علاوه بر نعمت خدادادی عزم و اراده آزاد در انسان، آن بسیار مهربان(رحمن) پیامبرانی راهم برانگیخته تا با رساندن سفارشهای الهی بمردم نیک را از بد و درست را از نادرست بدانها بنمایاند. خواندن مکرر این سفارشها و تأمل و تدبر در باره آنها راه را برای همسو و هماهنگ شدن اراده و خواست شخص با اراده الهی و گرایش، پذیرش، و باورداشتن اسماء الله الحسنی هموار میکند و این همان تقویت نیروی فرقان و وجدان است که فرد را بسوی علم الیقین و عین الیقین رهبری میکند و به حق الیقین میرساند



Tuesday, January 4, 2011

14: بنیاد بهینه زندگی کردن بر سه اصل استوار است


بهینه زندگی کردن بر سه اصل استوار است:

آسایش
آرامش
مدیریت

الف - آسایش : رفاه و آسایشی که انسانرا از غارنشینی و عزلت به شهرنشینی و ارتباط جهانی رساند همه از ثمرات آموختن یا تعلیم است. آموختن و... آزمودن در اثر ایجاد و گسترش سیناپسهای نورونی است که از بدو جایگزینی رویان در رحم مادر آغاز شده و تا مرگ ادامه مییابد. تحریکات گیرنده های حواس پنجگانه از محیط پیرامون و درون ( و شاید دریافتهای متافیزیکی دیگر) پس از رسیدن بمغز، سیناپسها و راههای تازه ای از ارتباطات نورونی را ایجاد میکنند که حفظ شده و بعنوان حافظه یا "یاد" باقی میمانند (این فرایند را اندیشیدن یا تفکر و نتیجه آنرا یادگیری مینامیم). دریافتهای بعدی با قیاس با دریافتهای حفظ شده قبلی، درک و فهمیده میشوند. بنابر این فهم و برداشت یک موضوع واحد میتواند در افراد مختلف متفاوت باشد. آموختن و یادگیری ویژه انسان نیست و در همه حانداران دیده میشود.
در انسان و حیوانات تکامل یافته بخشی از این اندیشه ها و برداشتها بقشر مفز منتقل شده باعث آکاهی یافتن به آنها میشود. گفتن و شنیدن، و نوشتن و خواندن در انسان سبب انباشته شدن علم، آموخته ها و آزموده ها و انتقال آن بدیگران و نسل بعد میگردد. سرعت این افزودن پی در پی بطور هندسی فزونی مییابد. البته بجز آموختن معمولی، پدیده های دیگری مانند بازتاب
(Mirroring) ، تلقین، هنر ، هیپنوتیزم و ..... در پراکنده شدن دانش بشری دخیل بوده اند.
شمردن(01010101)و تدوین قوانین علم ریاضی یکی از پیشرفتهای بزرگی بوده که اساس دانش نوین و تکنولژی برآن نهاده شده . کلیه اختراعات و اکتشافات، تسلط بر پدیده های مخرب طبیعت، و آشکار شدن رموز پنهان آفرینش تا کنون مرهون این دانش و یادگرفتن بوده است.
بدیهی است به این نعمت خدا دادی نباید هیچگاه بی توجه یا نا سپاس بود ویا احیانا مذمت و نکوهش نمود.

ب - آرامش : در حالیکه رفاه و آسایش نتیجه دانش و اندیشه است و از پایین ببالا شکل میگیرد رضایت، امنیت و آرامش نتیجه خودآگاهی، بیداری و تقویت وجدان و خردورزی است که از بالا بپایین جاری میگردد. فرگشت انسان از نسناس و ادامه تکامل وی مدیون مدیریت نئوکرتکس بر فعالیتهای دیگر ذهن است. هرچه این مدیریت کاملتر باشد انسان آرامتر، خشنودتر و خرسندتر است. بنا بر پژوهشهای اخیر در رشته نورو-سینس بنظر میرسد بخشی از نورونهای نئوکرتکس بخصوص در بخش پیش - پیشانی آن در انسان دارای ویژگیهایی شده اند که میتوانند این مدیریت را انجام دهند. این توانمندیها عبارتند از:

خودآگاهی - همه اندیشه ها و انگاره ها (تفکرات و تصورات) و همه احساسات و هیجانها، چه مثبت و چه منفی، از راه ارتباطات نورونها و سیناپسها میتوانند به آگاهی بخش مدیریت برسند. این پدیده مخصوص انسانست و خورآگاهی نامیده میشود.این توانمندی بالقوه در همه وجود دارد و با توجه، تمرکز، و تکرار و تلقین میتوان آنرا بصورت بالفعل درآورد که بیداری نام میگیرد. هرچه خودآگاهی و بیداری بیشتر باشد مدیریت کاملتر و آسانتر انجام پذیر است.
فرقان و وجدان - فطرت و خمیره همه یاخته ها بر درستی (حق) سازمان یافته است. کارکرد یاخته های بدن هرچه با قوانین آفرینش و نیز با یکدیگر همآهنگ تر باشد تن- درست تر و روان شادتر خواهد بود. بخشی از نورونها و سیناپسهای این ناحیه ظاهرا توانایی افتراق درست از نادرست (فرقان) را دارند و بخشی دیگر با تمایل به "درستی" در ایجاد وجد و شعف رل اصلی را بازی میکنند (وجدان). ایندو توانمندی بالقوه وجود دارد و هرچه بیشتر بفعل در آیند انسان انسانتر میگردد.
اختیار - آزاد بودن انسان در چگونگی مدیریت خود، یکی از نعمتهای بزرگ الهی است که در این دنیا که همه چیز بضدخود شناخته میشود بدو داده شده. برتر بودن انسان بر مخلوقات دیگر در گرو این آزادی و امکان گزینش برتر(اختیار) اوست. سنت لایتغیر الهی ( و از جمله قوانین حاکم بر زندگی انسان) بنحوی است که اگر آدمی با تقویت وجدانش "درستی" را بر گزیند زندگیش شادتر، آسانتر و پر از آرامش خواهد بود و بالعکس اگر بر خلاف جهت آب شنا کند خودرا خسته، درمانده، خشمناک و غمناک خواهد نمود
عزم و اراده (و قصد و نیت و تصمیم) لغاتی مترادف یا نزدیک بهمند که معنای آهنگ استوار و خواستی پایدار برای انجام دادن کاری معین را دارند. این نعمت الهی بصورت نخستین آموزش و آزمایش به آدم (مرد و زن) عطا گردید و بدانها گفته شد :" از همه چیز بهره ببرید ولی تنها بدین درخت نزدیک نشوید" . ولی آندو نتوانستند عزم و اراده خود را بکار گیرند و وسوسه شیطان خود را مهار کنند و بناچار دچار "هبوط" شدند. (قرآن 20:115) وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا. آدمیان و پیامبران الهی بعدا بتدریج این توانایی را پیدا کردند و پیامبران اولواالامر سرآمد همه از این نظر شدند.(قرآن 46:35) فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ . عزم بمعنای آهنگ کاری را کردن، و اراده بمعنای پایداری بر انجام آن ، و سپس سپردن سرانجام آن بخدااست. (قرآن 3:159)ءوشاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين . آنها که عزم و اراده خود را از بالقوه به بالفعل درآورده اند همیشه بر قول خود راسخند و بعهد خود وفادار. عزم و اراده مهمترین نیروی خرد ورزی است که همراه با "فرقان، وجدان و اختیار" مدیریت تفکرات و تصورات را بعهده گرفته اندیشه های پست و ناپسند شیطانی را کنترل میکند(تقوا) و دانش نوین را بسوی علم لدنی پیش میبرد. با همآهنگ شدن فعالیتهای ذهن آرامش دل پذیری پدیدار میگردد و با تأثیر نیک اندیشی و زیبا انگاری بر گفتار، کردار، و رفتار شخص حکمت، باور استوار، و راستی و درستی نمایان میشود حکمت یا فرزانگی = باور استوار: هر آنچه ذهن بیشتر بدان مشغول باشد همان باور فر د را تشکیل میدهد. باوری که ریشه در اندیشه های منفی و پوچ داشته باشد پندار نامیده میشود که همیشه با خود پرستی و خلق و خویهای منفی دیگر همراهست . باوری که با نور خرد ورزی مدیریت شده و ارتقاء یافته ریشه در یکتاپرستی دارد که همان راه مستقیم، پایدار و درست است. این باور، استوار است (حکمت) و همیشه با گفتار نیک، کردار نیک و رفتار نیک همراهست که فرمود: يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَاءُ وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَاب .
مراتب یا درجات خرد ورزی:

اول - Awakening
یا بیداری . هنگامی که فعالیت نئوکرتکس متوقف میشود بخواب میرویم و با بیدارشدن، نئوکرتکس فعالیتش را از سر میگیرد. البته این فعالیت ممکن است سطحی باشد که ما گرچه بیداریم ولی واقعا بیدار نیستیم و در مدیریت بخشهای پائینی مغز کار مهمی انجام نمیدهیم. گاهی هم خود رابخواب میزنیم و اصلا نمیخواهیم چیزی را دریافت کنیم

دوم - Awareness یا خود آگاهی که همان توجه بچگونگی افکار و تصورات (اندیشه ها و انگاره ها) ،خلق و خویها و رفتارها، و بالاخره احساسات و هیجانات خود است (انفس)

سوم - Consciousness
یا هشیاری. در اینجا فرد نه تنها به خود آگاه است به پیرامون خود (آفاق) و خدای خود هم متوجه است. وخود را ذره ای بینهایت کوچک در اقیانوس بی انتهای آفرینش می بیند و لذا احساس خضوع و خشوع میکند

چهارم - Knowing
یا دانایی که شامل علم تجربی (دانش نوین)، علم اخلاق و شریعت، علم ربانی و علم لدنی است این دانایان همانا اولی الابصار و اولی الالبابند و مغز مغز را در اختیار دارند

پنجم - Enlightenment یا اشراق یا منور شدن که درجه اعلای دانایی و خرد ورزی است و شخص با مدیریت تام نفس و هموار کردن آن جهت دریافت نور پروردگار برای شکوفایی و رستگاری هرچه بیشتر آماده میشود. رشد و کمال در این مرحله حد و مرزی نمیشناسد، و رضایت و آرامشی که حاصل میگردد آنچنان دل پذیر و نیرومند است که هیچ چیز قادر به بهمزدن و مکدر کردن آن نیست. این همان مرحله راضیة مرضیة نفس مطمئنه است که در "ق "89:29 میفرماید:ءفادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي

ج - مدیریت : بهترین راه و روش مدیریت جامعه کدامست؟ دموکراسی و پیروی از خردورزی همگانی پیشنهاد میشود که دارای سه پایه است:

شورا : مشورت و رایزنی میان اعضای گروه، توافق و همآهنگی، و در آخر تصمیم گیری در باره مقرراتی که میان آنها حکمفرما خواهد بود نخستین گام برای سازماندهی است. در یک همه پرسی اساسنامه گروه به تصویب میرسد. اگر تعداد اعضاء زیاد باشد نمایندگانی از آنها که بطور دوره ای انتخاب میشوند ادامه قانونگزاری عادی و روزمره را با رعایت اساسنامه دنبال خواهند کرد

اجرا : برای بجریان انداختن قوانین ومقررات مصوبه گروه، مدیرانی از میان آنها (یا از میان نمایندگانشان) برای مدتی محدود و معین برگزیده میشوند

عدالت : برای رسیدگی به اختلافات میان اعضا و میان "شورا" و "اجرا" تعدادی فرهیخته فرزانه خردمند برگزیده میشوند تا هماهنگ با اساسنامه درباره آنها دادورزی نمایند.



؟

است


فارسی
Pr home next
English click
Akhavan Home Page